18

5.7K 626 976
                                    

هی گايز

بخاطر ووتای پارت قبل ممنون 😍

لطفا پر انرژی پارت جدید رو بخونيد
و برام کامنت بذاريد
من تک تک کامنتاتون رو ميخونم و دوسشون دارم 😄

و اینکه من وسط فوتبال دارم براتون پارت آپ میکنم و این اتفاق ممکن هر هزار سال یکبار بيوفته 😂
پس دونه دونه بیایید بوسم کنید 😁

اميدارم از پارت جدید لذت ببرید ❤

______________________________

.
.
.
.
.

ماشین رو به نرمی داخل پارکینگ پارک کرد....
سرش رو چرخوند و به موجود کوچولویی که غرق خواب بود چشم دوخت

امروز حس خوبی داشت....
لویی حس خوبی بهش ميداد!

لبخندی روی لباش شکل گرفت...
از ماشین پیاده شد و در سمت لویی رو باز کرد
دست هاش رو زیر زانوها و پشت کمر لویی گذاشت و خیلی آروم از ماشین بیرون کشیدش....
بوسه ای روی پیشونیش گذاشت و به سمت خونه حرکت کرد

امروز براش عجیب گذشت
ی حس شیرین و دوست داشتنی....

روزی که وارد خونه ی تاملینسون ها شد، حتی یک درصد هم فکر نميکرد بتونه از انتقام بگذره
انتقام دردی که هنوزم روی قلبش سنگینی میکرد...

با آرنج در خونه رو باز کرد و به همراه کیتنش وارد شد
صدای خنده های زین تو خونه میپیچید و درست مثل طعم شیرین توت فرنگی به روح و قلب هری زندگی میبخشید

زین و لیام هنوز متوجه حضور هری نشده بودن....
پس خیلی آروم از پله ها بالا رفت و لویی رو روی تخت خوابوند
بلافاصله بعد از برداشتن دستاش از زیر بدن لویی، پسر کوچولو پاهاش رو تو شکمش جمع کرد و تو خودش مچاله شد

لبخندی از طرز خوابیدنه لویی، روی لبای هری شکل گرفت
پتوی نازکی روی بدن لویی کشید و بوسه ای بی دلیل روی شقیقش گذاشت

از اتاق خارج شد و از پله ها پایین رفت
زین با دیدن برادرش نيشخند شیطانی روی لباش شکل گرفت

با ناز و ادا از روی مبل بلند شد و به سمت هری رفت
لیام متعجب از ادا های زین خنده ای کرد
و هری احتمال ميداد فکش جر بخوره....
چون با هر قدم زین لبخندش عمیق و عمیق تر ميشد

زین: قبلنا فقط منو بغل کرده میبردی تو تختم.... از در که ميومدی تو، چشمت جز من کسی رو نمیدید....
چیزی شده برادر؟.... چون منظور من از قبلا دقیقا قبل از اومدنه اون گربه تو زندگیته

My heart beats for you Where stories live. Discover now