خرس تنبلای مهربونم 😍
مرسی بخاطر ووت و کامنتا 😘گايز تریلر بوک تو پیج اینستا گذاشتم اگه دوست داشتید سر بزنيد
Ss.fanfic.1dاین پارت بیشتر از 4300 کلمس
لطفا کم کاری نکنید 😄و اینکه اولش اسماته پس حواستون باشه 😀
شرط این پارت:
95 ووت و 250 تا کامنتامیدوارم از پارت جدید لذت ببرید 😆💦💦
______________________________
.
.
.
.
.
.
.
بی صدا لباساش رو درآورد و توی رختکن حموم گذاشت....صدای آب ميومد و مشخص بود هری در حال حموم کردنه...
باید هرچه زودتر ی فکری به حال این همه خجالتی بودن خودش میکرد!
تو آینه ی کوچیک حموم نگاهی به چهرش کرد....
واقعا بانمک شده بود....چتری هاش به شکل زیبایی حالت داده شده بود و تو صورتش ریخته بود...
خیلی آروم تل روی موهاش رو درست کرد و نفس عمیقی کشید و خیلی آروم در حموم رو باز کردبا صدای باز شدن در، هری متعجب به سمت در چرخید...
دهنش با دیدن اون موجود زیبا و کاملا برهنه که مقابلش ایستاده بود باز موند
لویی با اون گونه های سرخ و آبی هایی که خجالت زدگی توشون بیداد میکرد و تل گوش گربه ای که روی موهاش خودنمایی میکرد، خیلی فراتر از اهالی زمین شده بود....
لویی با تردید قدمی داخل حموم گذاشت و در رو پشت سرش بست و همین باعث شد هری از بهت زدگی در بیاد....
بزاق دهنش رو به زحمت قدرت داد و به سمت لویی قدم برداشت...
دست خیسش رو خیلی آروم روی گونه ی لویی کشید و ی رد خیس روی گونش به جا گذاشت....
فقط ميخواست مطمئن بشه که اين ی خواب نيست!
هری: لویی!
لویی خیلی آروم سرش رو روی شونش خم کرد و چشم های خجالت زده و معصومش رو به هری دوخت
صدای نازکی که تو حموم پیچید، چشم های هری رو به گرد ترین حالت ممکنش در آورد
لویی: ميو....
خب.... هری واقعا آماده بود که ساعت مرگش رو اعلام کنن!

ESTÁS LEYENDO
My heart beats for you
Fanfiction_Complete_ هری: معذرت ميخوام فرشته کوچولوی من... لویی:برای چی؟ هری: همش تقصیر من بود... باید ازت محافظت میکردم لویی: تو تلاشتو کردی هری هری: پس باید بیشتر تلاش میکردم... منو ببخش عزیز دلم لبخند تلخی روی لب های لویی شکل گرفت لویی: تقصیر من و تو نیست...