25

6.3K 623 1K
                                        

خرس تنبلای مهربونم 😍
مرسی بخاطر ووت و کامنتا 😘

گايز تریلر بوک تو پیج اینستا گذاشتم اگه دوست داشتید سر بزنيد
Ss.fanfic.1d

این پارت بیشتر از 4300 کلمس
لطفا کم کاری نکنید 😄

و اینکه اولش اسماته پس حواستون باشه 😀

شرط این پارت:
95 ووت و 250 تا کامنت

امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید 😆💦💦

______________________________

.
.
.
.
.
.
.
بی صدا لباساش رو درآورد و توی رختکن حموم گذاشت....

صدای آب ميومد و مشخص بود هری در حال حموم کردنه...

باید هرچه زودتر ی فکری به حال این همه خجالتی بودن خودش میکرد!

تو آینه ی کوچیک حموم نگاهی به چهرش کرد....
واقعا بانمک شده بود....

چتری هاش به شکل زیبایی حالت داده شده بود و تو صورتش ریخته بود...
خیلی آروم تل روی موهاش رو درست کرد و نفس عمیقی کشید و خیلی آروم در حموم رو باز کرد

با صدای باز شدن در، هری متعجب به سمت در چرخید...

دهنش با دیدن اون موجود زیبا و کاملا برهنه که مقابلش ایستاده بود باز موند

لویی با اون گونه های سرخ و آبی هایی که خجالت زدگی توشون بیداد میکرد و تل گوش گربه ای که روی موهاش خودنمایی میکرد، خیلی فراتر از اهالی زمین شده بود....

لویی با تردید قدمی داخل حموم گذاشت و در رو پشت سرش بست و همین باعث شد هری از بهت زدگی در بیاد....

بزاق دهنش رو به زحمت قدرت داد و به سمت لویی قدم برداشت...

دست خیسش رو خیلی آروم روی گونه ی لویی کشید و ی رد خیس روی گونش به جا گذاشت....

فقط ميخواست مطمئن بشه که اين ی خواب نيست!

هری: لویی!

لویی خیلی آروم سرش رو روی شونش خم کرد و چشم های خجالت زده و معصومش رو به هری دوخت

صدای نازکی که تو حموم پیچید، چشم های هری رو به گرد ترین حالت ممکنش در آورد

لویی: ميو....

خب.... هری واقعا آماده بود که ساعت مرگش رو اعلام کنن!

My heart beats for you Donde viven las historias. Descúbrelo ahora