39

5.2K 571 1.6K
                                    

چطوريد هگور پگورا؟

میدونید پارت قبل خیلی خوب بودید؟
میدونید چقد انرژی گرفتم از کامنتا؟😍
خلاصه که دونه دونه بیایید بوستون کنم :)

دیدم پارت قبل از آنا استقبال گرمی شد
گفتم ی اطلاعات محدودی بدم 😄
آنا مدل نیست، تنیسوره
و همسر واقعيه انریکس
دوتام بچه دارن 😀

در مورد این پارت 🔻
مایکل رو زود قضاوت نکنید
شخصیت پیچیده ای داره
و من خیلی روش کار کردم 😊😈

کامنتام خوب باشه زود پارت بعدو ميذارم 😄

امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید 💚💙
_____________________________

.
.
.
.
.
.
.
مایکل: ميخواستی با این چاقو چیکار کنی بچه؟.... تو که نميخواستی پدرِ دوست پسرت رو بکشی.... ها؟

چشمای آبی لویی به گرد ترین حالت ممکن در اومدن و تازه اون موقع بود که متوجه شباهت بیش از اندازه ی اون مرد به هری شد....

چند قطره اشک از چشماش چکید....
لویی: من_ من متاسفم.... من نمیدونستم.... بخاطر_ش معذرت ميخوام.... آقا_ هیسسسس

با کشیده شدن چاقو به گردنش هیسی کشید و هق هق کوتاهی از بین لباش بیرون اومد....

یعنی اینجا آخرش بود؟.... قرار بود اينجوری بميره؟!

زخم روی گردنش کوچیک بود ولی سوزش زیادی داشت و لویی خیسی خون رو روی گردنش احساس میکرد....

لویی: من_ من تقصیری_ نداشتم....

لويی بین هق هقاش گفت و چشمای اشکیش رو باز کرد و به چشمای سبزی که با ی لایه ی قرمز رنگ پوشونده شده بودن، نگاه کرد....

چشمایی که نميشد تشخيص داد غرق در نفرتن یا دوست داشتن....!

چشماش ی جوری بود.... انگار که حالت عادی نداشت....

مایکل سرش رو جلوتر برد و لبهاش رو کنار گوش لويی نگه داشت....
بدن لويی به شدت زیر بدنش میلرزید و حس سرمای ناخوشایندی رو توی بند بند وجودش احساس میکرد....

مایکل: فک کنم کم مصرف کردم.... برای کشتن تو، به خیلی بیشتر از این نیاز دارم.... چرا انقدر آسیب زدن به تو سخته لويی؟

لويی گیج و متعجب در حالی که تلاش میکرد کوچکترین تکونی نخوره تا بیشتر از این آسیب نبينه، به مقابلش زل زده بود...
منظورش چی بود؟

My heart beats for you Where stories live. Discover now