سلاااااام
خوبید؟ 🤗پارت قبل خیلی خوب بودید
بوس گوشه لپاتون 💋شرط این پارت 👇
220 تا ووت و 600 تا کامنت ❤امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید💙💚
______________________________.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دست هاش رو به آرومی دور بازو هاش حلقه کرد و تو خودش جمع شد.با قرار گرفتن کت بزرگ هری روی شونه هاش، سرش رو کمی چرخوند و به پسر چشم سبزی که دستاش رو دور سینش حلقه میکرد تا از دوباره سرما خوردنش جلوگیری کنه نگاه کرد.
لویی: برای چی اومدیم اینجا؟... زین تازه داره بهتر میشه، اگر سرما بخوره چی؟!
لبخند شیرینی روی لب های هری نشست و نگاه کوتاهی به زینی که روی ویلچر نشسته بود و با لیام صحبت میکرد انداخت
هری: لیام حواسش بهش هست
لویی نفس عمیقی کشید و سرش رو روی شونش کج کرد
لویی: برای چی اومدیم روی بالاترین نقطه ی شهر هری؟
جرارد: بخاطر اینکه قراره شاهد بسته شدن دفترِ یه کینه ی قدیمی باشیم!
ابروهای لویی به آرومی بهم گره خوردن و نگاهش رو به ساختمون تجاری 30 طبقه ی آشنایی که به راحتی از ارتفاق دیده میشد دوخت
لویی: شماها چیکار کردین؟
انریکه: چند لحظه صبر کن لویی... خودت میبینیش!
هری به آرومی لب هاش رو به گوش پسر کوچکتر چسبوند و به آرومی بوسیدش و نفس گرمش رو روی گوشش فوت کرد
هری: بی قراری نکن بیبی، با چشم های خوشگلت قراره شاهدش باشی.
لویی بزاق تلخ دهنش رو قورت داد و نگاه مضطربش رو به مقابلش دوخت
ایوان: مطمئنید کسی آسیب نمیبینه؟
نایل: تیمی که قراره انجامش بدن کارشون رو بلدن... نگران نباش، کسی تو ساختمون نیست و نگهبانم قراره بیهوش کنن و قبل از هر اتفاقی از ساختمون دورش کنن.
شان دستش رو دور شونه ی نایل پیچید و نگاهی به ساعت گوشیش انداخت... دو دقیقه مونده بود
شان: آماده اید؟
لبخند بزرگی روی لب های هری نشست و به اطرافش نگاه کرد

KAMU SEDANG MEMBACA
My heart beats for you
Fiksi Penggemar_Complete_ هری: معذرت ميخوام فرشته کوچولوی من... لویی:برای چی؟ هری: همش تقصیر من بود... باید ازت محافظت میکردم لویی: تو تلاشتو کردی هری هری: پس باید بیشتر تلاش میکردم... منو ببخش عزیز دلم لبخند تلخی روی لب های لویی شکل گرفت لویی: تقصیر من و تو نیست...