65

4.8K 569 1.4K
                                        

سلاااااام
خوبید؟ 🤗

پارت قبل خیلی خوب بودید
بوس گوشه لپاتون 💋

شرط این پارت 👇
220 تا ووت و 600 تا کامنت ❤

امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید💙💚
______________________________

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دست هاش رو به آرومی دور بازو هاش حلقه کرد و تو خودش جمع شد.

با قرار گرفتن کت بزرگ هری روی شونه هاش، سرش رو کمی چرخوند و به پسر چشم سبزی که دستاش رو دور سینش حلقه میکرد تا از دوباره سرما خوردنش جلوگیری کنه نگاه کرد.

لویی: برای چی اومدیم اینجا؟... زین تازه داره بهتر میشه، اگر سرما بخوره چی؟!

لبخند شیرینی روی لب های هری نشست و نگاه کوتاهی به زینی که روی ویلچر نشسته بود و با لیام صحبت میکرد انداخت

هری: لیام حواسش بهش هست

لویی نفس عمیقی کشید و سرش رو روی شونش کج کرد

لویی: برای چی اومدیم روی بالاترین نقطه ی شهر هری؟

جرارد: بخاطر اینکه قراره شاهد بسته شدن دفترِ یه کینه ی قدیمی باشیم!

ابروهای لویی به آرومی بهم گره خوردن و نگاهش رو به ساختمون تجاری 30 طبقه ی آشنایی که به راحتی از ارتفاق دیده میشد دوخت

لویی: شماها چیکار کردین؟

انریکه: چند لحظه صبر کن لویی... خودت میبینیش!

هری به آرومی لب هاش رو به گوش پسر کوچکتر چسبوند و به آرومی بوسیدش و نفس گرمش رو روی گوشش فوت کرد

هری: بی قراری نکن بیبی، با چشم های خوشگلت قراره شاهدش باشی.

لویی بزاق تلخ دهنش رو قورت داد و نگاه مضطربش رو به مقابلش دوخت

ایوان: مطمئنید کسی آسیب نمیبینه؟

نایل: تیمی که قراره انجامش بدن کارشون رو بلدن... نگران نباش، کسی تو ساختمون نیست و نگهبانم قراره بیهوش کنن و قبل از هر اتفاقی از ساختمون دورش کنن.

شان دستش رو دور شونه ی نایل پیچید و نگاهی به ساعت گوشیش انداخت... دو دقیقه مونده بود

شان: آماده اید؟

لبخند بزرگی روی لب های هری نشست و به اطرافش نگاه کرد

My heart beats for you Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang