های گايز 🙋
5300 کلمه براتون نوشتم
برید بخونيد حال کنید 😄این پارت خیلی مهمه پس لطفا با دقت بخونيد 😀
ادیتم نشده 😑برای پارت بعد
150 ووت و 400 تا کامنت 😇امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید 💚💙
______________________________.
.
.
.
.
.
.
.
بلوزش رو درآورد و به لویی که مشغول درآوردن لباس گشادش بود نگاه کرد....با شیفتگی بدن قشنگش رو از نظر گذروند و با ی قدم بلند خودش رو به لویی رسوند....
لویی لباس رو روی لباسای هری انداخت و متعجب به هریی که بدون هیچ فاصله ای ازش ایستاده بود نگاه کرد....
ناخودآگاه نگاهش پایین تر اومد و روی بدن خوش فرم هری کشیده شد...
دلش برای تتو های هری تنگ شده بود....برای ترقوه های برجسته و قشنگش... برای لحظه هايی که موهای بلندش تمام سرشونه های لختش رو پر میکردن و زیباترین تصویر دنیا رو میساختن....
اون پسر قابل پرستش بود....هری دستاش رو روی پهلوهای ظریف لویی کشید و بوسه ای روی شونه ی لختش گذاشت....
دستاش رو پایین تر برد و بند شلوار راحتی لویی رو باز کرد و به نرمی شلوار رو از پاهاش پایین کشید و درش آورد و روی بقیه ی لباسا انداخت....
شلوار خودشم در آورد و با گذاشتن دستاش دور کمر لویی به سمت وان کوچیک گوشه ی حموم بردش....
هیچ دلش نمیخواست بدنش یخ کنه و دوباره مریضی بیاد سراغش....
لویی سرش رو پایین انداخته بود ولی خبری از خجالت و سرخ شدن صورتش نبود....
واقعیت این بود که انقدر تو این یک ماه هری رو تو حالتهای مختلف تصور کرده بود که حالا انگار فقط تصویر زیبای همیشگی ذهنش جلوی چشماش بود....
هری آب رو تنظیم کرد و بعد از پر شدن وان به آرومی داخلش نشست....
دستش رو به سمت لویی گرفت و کمکش کرد تو بغل خودش بشينه...
لویی دست باند پیچی شدش رو از آب بیرون نگه داشت تا خیس نشه....هری زیر لب هوممممی گفت و بوسه ی خیسی روی گونه ی نرم لویی گذاشت
هری: دلم برای حموم کردن بیبیم تنگ شده بود....
لبخند کمرنگی روی لبای لویی نشست و سرش رو به سینه ی هری تکیه داد
لویی: بیبیت هنوزم منتظره که بهش توضیح بدی.... تا ببينه ميتونه ببخشتت یا نه....

YOU ARE READING
My heart beats for you
Fanfiction_Complete_ هری: معذرت ميخوام فرشته کوچولوی من... لویی:برای چی؟ هری: همش تقصیر من بود... باید ازت محافظت میکردم لویی: تو تلاشتو کردی هری هری: پس باید بیشتر تلاش میکردم... منو ببخش عزیز دلم لبخند تلخی روی لب های لویی شکل گرفت لویی: تقصیر من و تو نیست...