سلام خرس تنبلا 😍
چه خبرا؟
بخاطر ووت و کامنتای پارت قبل خیلی مرسی 😍
کلی انرژی گرفتم و دو پارت نوشتم براتون😀هر وقت که شرط این پارت پر بشه بعدی رو میذارم
90 تا ووت + 250 تا کامنتو اینکه پارت ادیت نشدس
یعنی کافیه ی بار ادیت نکنید تا براتون عادت شه 😑😑امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید 😊
______________________________
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لویی: هری؟هری: جانم
لویی: تو بخاطر من بهشون گفتی بیان؟
لبخند روی لب های هری پررنگ تر شد و به سمت لویی چرخید
هری: همه چیز بخاطر تولبخند شیرینی روی لبهای نازک لویی شکل گرفت
لویی: یعنی فقط بخاطر اینکه دل من براشون تنگ شده بود؟هری: من بخاطر تو جای آسمون و زمین رو عوض میکنم.... ی مهمونی کوچیک که چیزی نیست
بعد از خوردن شیرینی های خوشمزه ی مادربزرگ، جرارد به همراه دیانا و بچه های شرورشون به اتاق انریکه رفته بودن تا بلکه چند ساعتی رو استراحت کنن و اجازه ی استراحت به اعضای خونه رو هم بدن!
و لویی و هری حالا روبه روی هم روی تخت اتاقی که هنوزم بوی مزخرف رنگ توش ميومد، دراز کشیده بودن و با صدای آرومی حرف ميزدن
لویی: تو کی بهشون زنگ زدی که من متوجه نشدم؟
هری: خیلی قبل تر از اینکه تو بهم بگی دلت برای جرارد تنگ شده
لویی به آرومی خندید و بدنش رو جلوتر کشید و بوسه ی کوتاهی روی گونه ی هری گذاشت
خواست سرجاش برگرده، ولی هری یقه ی لباسش رو تو مشتش گرفت و لویی رو به سمت خودش کشید و لباش رو روی لبای لویی کوبید
لباش رو آروم روی لبای لویی حرکت داد و دستش رو از یقش جدا کرد و دور شونه ی پسر کوچکتر پیچید و با دست دیگش مشغول نوازش پهلوش شد
لبهاشون روی هم میلغزید و بوسه های ریزی روی لبای هم میذاشتن
هری لب پایین لویی رو تو دهنش کشید و بوسیدبا گاز ریزی که لویی از لبش گرفت ناله کرد و خودش رو عقب کشید
اخماش رو تو هم کشید و به اون گوی های شیشه ای و شيطون نگاه کرد
لویی زبونش رو روی لبش کشید و لباش رو روی چونه ی هری گذاشت
سرش رو عقب کشید و با حالت با نمکی چشماش رو گرد کرد

YOU ARE READING
My heart beats for you
Fanfiction_Complete_ هری: معذرت ميخوام فرشته کوچولوی من... لویی:برای چی؟ هری: همش تقصیر من بود... باید ازت محافظت میکردم لویی: تو تلاشتو کردی هری هری: پس باید بیشتر تلاش میکردم... منو ببخش عزیز دلم لبخند تلخی روی لب های لویی شکل گرفت لویی: تقصیر من و تو نیست...