سلام به تنبل ترین خرس های دنیا 😍
حالتون چطوره؟
درس و مدرسه شمارو هم به مرز پارگی رسونده؟ 😟شرط پارت قبل رو که پر نکردید
ولی من آپ کردم 😞
پس لطفا این پارت رو برسونيد
90 ووت و 200 کامنتامیدوارم از پارت جدید لذت ببرید 💚💙
______________________________
.
.
.
.
.
..
با نوازش های دستی روی صورتش خیلی آروم لای پلکاش رو باز کرد...هری با ی لبخند خیلی قشنگ نگاهش میکرد و دستش رو نوازش وار روی گونش میکشید
لبخند کمرنگی روی لباش شکل گرفت
لویی: صبح بخیرهری: صبح توام بخیر شيرينک
بلافاصله دولا شد و بوسه ای روی چونه ی لویی گذاشت
لبخند روی لبای لویی پررنگ تر شد....
خیلی آروم از جاش بلند شد و روی تخت نشست
بوسه ی نرمی روی گونه ی هری گذاشت و از روی تخت بلند شد و وارد دستشویی شد
بعد از مسواک زدن صورتش رو شست و از دستشویی خارج شد....متعجب به هری که تا کمر تو کمد خم شده بود و دنبال چیزی میگشت نگاه کرد
لویی: هری؟!ی صداهای نامفهومی میشنید، ولی درست صدای هری رو نمیشنید، از اون جایی که کلش تو کمد بود
لویی: هری.... دنبال چی میگردی؟
هری بالاخره لباس مورد نظرش رو پیدا کرد و از تو کمد بیرون اومد....
پوفی کشید و خوشحال از لباسی که پیدا کرده بود به سمت لویی چرخیدهری: لویی اينو بپوش
هودی صورتی رو مقابل صورت لویی نگه داشت...لویی: چرا؟.... لباسم کثیف شده؟
متعجب مشغول بررسی لباسش شد
هری آروم خندید و لباس رو روی تخت انداخت
دستش رو پشت کمر لویی انداخت و به نرمی لویی رو تو آغوشش کشیدهری: لباست کثیف نیست بیبی.... من دوست دارم اون لباس رو تو تنت ببینم.... برای من میپوشیش؟
سوالی به چهره ی لویی نگاه کرد...
لویی نگاهی به لباس انداخت و لبخندی روی لباش نشستوقتی هری اون لباس رو براش انتخاب کرده، لویی برای چی باید مخالفت کنه؟...
مگه غیر از اينه که هری دوست پسرشه؟
پس چرا فقط به سلیقه ی پسر چشم سبز لباس نپوشه؟لبه ی لباسش رو تو دستش گرفت تا درش بياره، که دست هری روی دستش نشست
متعجب به هری نگاه کرد
لویی: چی شده؟

YOU ARE READING
My heart beats for you
Fanfiction_Complete_ هری: معذرت ميخوام فرشته کوچولوی من... لویی:برای چی؟ هری: همش تقصیر من بود... باید ازت محافظت میکردم لویی: تو تلاشتو کردی هری هری: پس باید بیشتر تلاش میکردم... منو ببخش عزیز دلم لبخند تلخی روی لب های لویی شکل گرفت لویی: تقصیر من و تو نیست...