هی گایز
حالتون خوبه؟امیدوارم تو این وضعیت خراب مملکت
سالم باشید❤ی خورده با شما متقلبای نامرد سخن دارم 🙄😂
گایز من وقتی میگم کامنت منظورم اون چیزایی که تو متن میذارید نه کامنتایی که فقط واسه پر کردن شرط میذارید و بیشتر باهاشون گیج میشم😐ولی خب
من از شما نامرد ترم 😈
از این به بعد دونه دونه کامنتای متن رو میشمرم
فقط کامنتایی که تو متن میذارید حسابه 😛😂کاور عکسه ایوان که به مرور بیشتر با بچم آشنا میشید 😍
ووت و کامنت های فراوان فراموش نشه 😊❤
امیدوارم از این پارت ادیت نشده لذت ببرید 🙄💙💚
_______________________________.
.
.
.
.
.
.
.با استرس نگاهش رو به چهره ی آروم و غرق خواب لویی انداخت....
صبح زود لیام بهش زنگ زده بود و اطلاع داده بود که جواب آزمایشهای لویی آمادس...حالا هری میخواست تنهایی بره و دکتر هاتسون رو ببینه....
نمیدونست قراره چی بشنوه، پس ترجیح میداد لویی فعلا چیزی از موضوع ندونه....قرار بود با جرارد برن بیمارستان و یا دکتر لویی صحبت کنن...
نفس عمیقی کشید و سرش رو به آرومی جلو برد و بوسه ی آرومی روی پیشونی لویی گذاشت، پتو رو روی بدنش مرتب کرد و از اتاق خارج شد....
بی سرو و صدا از خونه بیرون زد و سوار ماشین جرارد، که جلوی در منتظرش بود، شد....
هری: هی...
جرارد: هی.... لویی کو؟
هری نفس سنگینش رو آزاد کرد و آرنجش رو به شیشه تکیه داد و دستش رو جلوی لبهاش گرفت
هری: خواب بود.... خواستم اول خودمون با دکتر حرف بزنیم....
جرارد با نگرانی سرش رو تکون داد و ماشین رو به حرکت درآورد
چیزی از درد گرفتن قلب لویی نمیدونست، فقط لویی بهش گفته بود چندتا آزمایش ازش گرفتن چون حالش بهم خورده....
ولی اینطور که به نظر میرسید که به نظر میرسید موضوع خیلی جدی تر از این حرفا بود....جرارد: هری.... تو چیزی میدونی که به من نگفته باشید؟
هری پلکاش رو روی هم فشار داد و سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد
هری: دکترش چیزی نگفت....

YOU ARE READING
My heart beats for you
Fanfiction_Complete_ هری: معذرت ميخوام فرشته کوچولوی من... لویی:برای چی؟ هری: همش تقصیر من بود... باید ازت محافظت میکردم لویی: تو تلاشتو کردی هری هری: پس باید بیشتر تلاش میکردم... منو ببخش عزیز دلم لبخند تلخی روی لب های لویی شکل گرفت لویی: تقصیر من و تو نیست...