49

5K 531 714
                                        

همه چی خوب بود... ی خواب پر از آرامش...
البته تا زمانی که ی موجودی شروع به تکون خوردن روی بدنش کرد!

با حس خیس شدن صورتش، چشماش تا آخرین حد گشاد شدن و نگاهش به ی جفت چشم گرد و ی عالمه پشم سفید افتاد...

پوفی کشید و با خنده برفی رو روی تخت گذاشت تا موقع بلند شدن، اشتباهی آسیبی به اون پاپی کوچولو نزنه....

به آرومی روی تخت نشست و دستی به صورتش کشید...

لویی: اوه بالاخره بیدار شدی هری!

لویی همونطور که میخندید وارد اتاق شد و بوسه ی نرمی روی گونه ی هری گذاشت...

هری دستاش رو دور کمر پسری که با ی بوسه قصد دور شدن داشت پیچید و تو بغل خودش انداختش...

هری: کجا در میری کیتن؟

لویی سرش رو چرخوند و به شونه ی هری تکیه داد و انگشت اشارش رو نوازش وار روی گونه ی هری کشید

لویی: میخواستم برم برات صبحونه بیارم عزیزم... اونی که همیشه در میره تویی نه من...!

هری آروم خندید و بوسه ای روی چونه ی لویی گذاشت
لویی به آرومی چرخید و زانوهاش رو دو طرف پاهای هری گذاشت و دستاش رو دور گردنش پیچید

هری: به چی میخندیدی؟

لبخند شیرینی روی لبای لویی نشست و سرش رو روی شونش کج کرد

لویی: داشتم به انریکه کمک میکردم وسایلش رو جمع کنه.... مشکلات خونشون حل شده... فردا قراره برن خونه ی خودشون...

هری آروم خندید و سرش رو تکون داد
هری: اولین صبح بعد از نامزدیمون چطوره لو؟

لویی شونه ای بالا انداخت و لبهاش رو جمع کرد
لویی: نمیدونم.... شاید اگه منو به ی ناهار دعوت کنی بهتر بشه....!

هری آروم خندید و سرش رو تکون داد
هری: نقاشی میلان رو دیدی؟

لبخند به آرومی از روی لبای لویی پاک شد...
دلش نمیخواست به هیچ عنوان اون روز نحس و قیافه ی ناامید میلان رو به یاد بیاره...

نمیخواست چشمش به کبودی هایی که هنوز روی تنش مونده بودن بیوفته...

بزاق تلخ جمع شده زیر زبونش رو قورت داد و نفس عمیقی کشید
لویی: هنوز نگهش داشته؟

لبخند روی لبای هری پررنگ تر شد و کشوی کنار تخت رو باز کرد و نقاشی که روی مقوا چسبونده شده بود و تکه هاش دوباره بهم وصل شده بودن رو بیرون آورد...

لویی چند لحظه با تعجب به نقاشی نگاه کرد و بعد صدای خنده ی شیرینش تو اتاق پیچید

لویی: چسبوندینش؟.... خدای من میلان حتما خیلی خوشحال شده....

هری سرش رو تکون داد و لبهاش رو روی چونه ی لویی گذاشت و زمزمه کرد
هری: خوشحال ترم میشه اگه سه تایی بریم باغ وحش...

My heart beats for you Onde histórias criam vida. Descubra agora