سلام سلام سلام 👋
حالتون چطوره؟گايز من واقعا سورپرايز شدم بخاطر ووت و کامنتا 😍😍😍
خیلی خیلی ممنون ❤بخاطر تاخیر هم معذرت ميخوام
نميدونم چرا اين هفته انقدر مهمون داشتیم 😐بریم برای پارت جدید 😊
با انرژی وارد شوید 😌❤______________________________
.
.
.
.
.
.
يک ساعتی ميشد که انریکه از هری و لویی خداحافظی کرده بود و بعد از صبحونه ی مفصلشون خونه رو به مقصد خونه ترک کرده بود!...لویی هنوزم متوجه نشده بود منظور اون دو نفر از خونه کجاست...
ولی از اون جایی که انریکه با چمدونش رفته بود، لویی حدس ميزد جای دوری باشه....هری به لویی گفته بود حاظر بشه، چون قراره با هم جایی برن و خودش هم برای آماده شدن به اتاقش رفته بود
ولی خب از اون جایی که لویی چیزی برای آماده شدن نداره، پس فقط روی مبل سالن نشست و منتظر موند تا ببينه زندان بانش قراره کجا ببرتش!....
اون دو نفر حتی ی کلمه هم در مورد روز قبل حرف نزده بودن و لویی واقعا خوشحال بود که هری چیزی در موردش نپرسيده بود
شب قبل جرارد مثل هميشه تونسته بود قلب نا آروم لویی رو آروم کنه
و فکرای منفی رو از ذهن اون پسر دور کنه
با خارج شدن هری از اتاق، لویی از فکر در اومد و نگاهش رو به هری دوخت
این درست نیست....
ولی به نظر لویی...
هری واقعا خوشتیپهولی فقط خوشتیپ!...
خیلی خب... فاک....
اون پسر واقعا زيبا بود....
ولی زیباییش اخلاق گندش رو نمیپوشوند
از نظر لویی اون پسر ی عقده ای بود...
و هر بار که با لویی بد رفتاری میکرد، لویی بیشتر به این باور میرسید!...
هری: اگه دید زدنت تموم شد.... بلند شو بیا تو اتاق کارت دارم
هری با خونسردی و نيشخند روی لباش گفت و منتظر به لویی، که حالا با چشمای گرد شده نگاهش میکرد و کمی دستپاچه به نظر میرسید نگاه کرد
حقیقتا لویی اصلا حواسش نبود که زل زده به هری و در مورد عقده ای بودنش فکر میکنه!...
فقط خوشحال بود که بلند فکر نکرده!...

KAMU SEDANG MEMBACA
My heart beats for you
Fiksi Penggemar_Complete_ هری: معذرت ميخوام فرشته کوچولوی من... لویی:برای چی؟ هری: همش تقصیر من بود... باید ازت محافظت میکردم لویی: تو تلاشتو کردی هری هری: پس باید بیشتر تلاش میکردم... منو ببخش عزیز دلم لبخند تلخی روی لب های لویی شکل گرفت لویی: تقصیر من و تو نیست...