Part_1(s2)

2.1K 450 506
                                    


میدونست.چند سال پیش هم این لباس رو به تن کرده بود و از بین کسانی که با حسرت بهش نگاه میکردن ولی حالا نگاهشون به سرزنش تبدیل شده بود،گذشته بود.اون کسایی که همیشه سعی میکردن مثل اون باشن حالا تنها با یک اشتباهش با نگاه های تمسخر امیز نگاهش میکردن.

دنیا همینقدر فراموش کار بود که تا با یک اشتباه کوچیکت تمام موفقیت هاتو دور بندازه ولی بکهیون اشتباه نکرده بود؛اون درست خودشو انجام داده بود.درستی که برای این سازمان یک غلط بود!

اون پارچه سفید که تا زانو هاش میرسید و کنار های بازش با دو تا گره به هم وصل شده بود رو به تن کرد.روبه روی سالن اجتماعات که سالن غذاخوری بود،هم وایستاده بود تا از بین افراد اونجا عبور کنه و عبرتی باشه برای دیگران که هر کسی از قانون سرپیچی کنه مجازاتش چیه.ولی این میان این جالب بود که تا حالا هیچکس جزء برگزیده سازمان درس عبرت نشده بود چون بکهیون تنها کسی بود که خودش رو کور نکرده بود!

»در رو باز کنید!!

صدای مرد درون گوش هاش طنین انداز شد.همون صدایی که سال ها پیش با صدای جوان تر و ناپخته تری این جملات رو فریاد زده بود.در سفید به حرکت در اومد و همه در سکوت غرق شده بودن تا سقوط مجسمه الگوهاشون رو ببین؛دوباره!

صدای لولای در، نفس های همه رو در سینه حبس کرده بود.در کامل باز شد و در میان چهارچوب در، بکهیونی با پاهای برهنه و تنی لخت که تنها با پارچه سفیدی پوشیده شده بود نمایان شد.

همه با نگاه های ترسیده یا سرزنشگر نگاهش میکردن و تنها دو نگاه درون اون همه نگاه سرزنگشر با نگرانی بهش چشم دوخته بود.تنها کسایی که بکهیون نذاشته بود کور بشن؛ البته نه اونقدر مثل بکهیون که عذاب بکشن فقط نذاشته بود کامل انسانیتشون از بین بره!

پاهای برهنه اش رو روی زمین نفرت انگیز سفید گذاشت.با هر قدمش از افرادی که با تحقیر نگاهش میکردن میگذشت ولی جوری سینه اش رو جلو داده بود که انگار میخواست جایزه بگیره ولی هر پاداشی جایزه خوشایندی نداره!

بعضی کار ها هستن پاداشش شکنجه و درده و بکهیون مردی بود که پاداش هر کارش رو بدون هیچ ترس نوع پاداشش میپذیرفت.

تمام چشم ها روی بدنش میلغزیدن و منتظر شکستش بودن.بکهیون نمیشکست اون پونصد و سی بود اون پسری بود که شب ها هیولای زیر تختش رو به آغوش میکشید و صبح با فرشتش معشوقی میکرد.

قدم های محکم بکهیون همه رو سر به فرود میاورد و هیچکس جرات نداشت با سری که به صورتش نگاه میکنه، نگاه تمسخرامیزش رو بهش بده.بکهیون همین بود.پسری که هیچکس نمیتوست جلوش با تمسخر نگاهش کنه چون هیچکس حق نداشت کسی که درون شیطان غرق شده رو به تمسخر بگیره!

Angels of satanDonde viven las historias. Descúbrelo ahora