Part_12(s1)

3.1K 644 220
                                    

آهنگ پیشنهادی برا این پارت~
NF_paralyzad
قشنگه*
_____________________________

امکان نداشت چانیول بچه رو بکشه مگه نه؟.....میکشتش؟.....یا بازی کثیفی بود که بکهیون بترسه....اگه میخواست بکهیون رو بترسونه اره بکهیون داشت از ترس میلرزید

با صدای شلیک، محافظ های چانیول بازو های بکهیون رو ول کردن و بکهیون روی زمین افتاد و چشمش به در بود

وحشت داشت که بلند شه و ببینه پشت در چه اتفاقی افتاده....با بدنی سست شده به طرف در رفت و بازش کرد....قلبش داشت توی دهنش میزد چشم هاشو بست و یه نفس عمیق کشید و خودشو برای دیدن صحنه رو به روش آماده کرد و چشاش رو باز کرد

ولی بکهیون اصلا به این صحنه آمادگی نداشت!

روی کاشی های حیات رد خون بزرگی بود و بادیگار های خونه داشتن نایلون زباله ای میبردن که ازش خون میچکید

روی زانوهاش افتاد و یه قطره اشک از چشمش جاری شد

-کشت!

و شاید این قطره اشک آخرین قطره اشکی بود که تا زمان طولانی قرار بود چانیول ببینه!

چانیول با پوزخندی تفنگش رو سر جای خودش گذاشت و با پوزخندش وارد خونه شد و بکهیون درست پنج ساعت اونجا نشسته بود

بارون شروع به باریدن کرده بود همه جای بکهیون خیس بود حتی پانسمان هاش هم باز شده بودن ولی بکهیون اهمیتی نمیداد و چشمش به رد خونی که الان توسط بارون داشت پاک میشد زل زده بود

بادیگار های چانیول از بازو هاش گرفتن و به اتاقش بردن ولی بکهیون هیچ عکس العملی نشون نمیداد فقط به یه نقطه خیره شده بود

و بعد از اون روز بکهیون دو هفته نه حرف زد نه گریه کرد فقط سکوت

کای بعد اینکه فهمیده بود چانیول اون بچه رو کشته عصبی شده بود و از خونه بیرون زده بود

شیومین هم سعی میکرد با بکهیون حرف بزنه ولی بکهیون حتی نگاهش هم نمیکرد

سهون تنها فرد خونه بود که بکهیون پیشش میرفت...بکهیون درست از ساعت دوازده شب به بعد به بالکن میرفت و بدون حرف زدن حتی نگاه کردن به سهون مست میکرد تا بیهوش شه و وقتی که بیهوش میشد سهون تو بغلش میگرفت و به اتاقش میزاشت تا بخوابه و صبحش بکهیون هیچی از اینکه پیش سهون بود یادش نمیومد

چانیول از واکنش نشون ندادن بکهیون خسته شده بود و میخواست به روش خودش صدای بکهیون رو در بیاره و شروع به شکنجه بکهیون کرد

Angels of satanWhere stories live. Discover now