نگاهی به عکس این چپتر بندازین.لازمتون میشه!
_____________________________حالش از این همه تجملات به هم میخورد.تجملاتی که با خون افراد درست شده بود.خون افراد بی گناه...خون افراد مظلوم و اشک باقی مونده هاشون!
چهار تا بادیگار پشتش بودن،دو طرف سمت چپش و دو طرف سمت راستش و داشتن بکهیون رو به جت شخصی و کوچیک تر از هواپیما راهنمایی میکردن،راهنمایی که نه....داشتن محافظت میکردن که یهو اون پسر مو یخی که چشم هاش سرد از هر یخی بود فرار نکنه.
از اینکه اون اشغال پیشش نبود و زود تر از اون به روسیه رفته بود باعث میشد نفس راحتی بکشه،قرار نبود اون همه ساعت اون عوضی رو تحمل کنه.خودش میدونست خودش گفته بود انجام بده،ولی محرکش چانیول بود.تهدید چانیول.
داخل هواپیما انگار هواپیما نبود.رنگ طلایی و قهوه ای و کرمی همه جارو گرفته بود و وسطش بار کوچولو بود.به طرف صندلی فیرست کلس رفت و روش نشست.کاش تو یه موقعیت دیگه این امکانات رو تجربه میکرد!
چشم هاش رو بست تا بدنش رو آماده کنه،آماده برای اینکه بتونه خودش رو کنترل کنه تا دهن اون پارک رو سرویس نکنه!
با تکونی که خورد چشم های خمارش رو باز کرد و به زنی که لب های قرمزش بیش از اندازه چشم رو میزد چشم دوخت.
-آقا شما به مقصد رسیدین!
بکهیون باورش نمیشد اون همه ساعت خوابیده.از جاش بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد.بدنش نگرفته بود چون لعنت بهش این صندلی ها از تخت خودش هم راحت بودن!
بالای پله ها وایستاد و چشم هاش رو بست،اجازه داد نسیم سرد مسکو یعنی پایتخت روسیه بین موهای سفیدش بره و موهاش رو به رقص زیبایی دعوت کنه.
بعد از چند ثانیه چشم هاش رو باز کرد و از پله ها اروم پایین اومد.نگران چمدونش نبود چون میدونست یکی از اون چهار تا سگِ چانیول چمدونش رو میاره.
ماشینی که جلو در ایستاده بود اونقدر لوکس بود که انگار از دنیای دیگه اومده و بکهیون که عاشق این بود که همه چی رو حفظ کنه،تشخیص نمیداد اسمش چی میتونه باشه،فقط از لوگوش فهمید برای کمپانی بنز هست.حتما از اون تولید محدود ها بود!
توی ماشین نشست و چشم هاش رو بست.حتی صندلی زیرش هم، حس عجیبی داشت.کاش تمام این ثروت هارو خودش داشت،با کار و تلاش خودش،با عرق پیشونیش نه با خون افراد مظلوم!
جلو یه عمارت وایستادن،بکهیون پیاده شد و به اون در و دیوار های بزرگ که باعث شده بود توی خونه دور چشم مردم بمونه نگاه کرد.در فلزی و بزرگی که سه برار قد بکهیون بود با دیوار هایی که با اجر های سفید مرغوب و گل های آویزون روشون صحنه ی بهشت مانندی بوجود آورده بود.
YOU ARE READING
Angels of satan
FanfictionSeason one[Completed✅] Season two[ on going ] •اسم:فرشتگانِ شیطان •خلاصه:پارک چانیول تک فرزند قدرتمندترین مافیای کره و آسیا از وقتی که به دنیا اومد فهمید برای زنده موندن توی دنیای تاریکی که متولد شده برای حفاظت از خودش باید ظالم باشه و فقط با حس انت...