Part_3(s2)

1.6K 418 411
                                    


-هی رفیق!

بازوهاشو باز کرد و تن رو توی آغوشش گرفت و زود عقب کشید.نگاهی به چشم بند چرمِ سیاه رنگ روی چشم راست تن انداخت و گفت:

-چیه...مد جدیده؟

تن دستش رو روی چشم بند گذاشت و بالا کشید.بکهیون با دیدن گودی خالی چشم تن بدنش منقبض شد و اخمی محوی روی پیشانیش شکل بست.درحالی که به اون گودی خالی،چشم دوخته بود گفت:

-کی اینکارو کرده؟

تن صورتش رو کمی عقب کشید و چشم بند رو روی چشمش گذاشت و با خنده هیستریکی که زد گفت:

+پارک!

بکهیون پوزخندی زد.دست هاش رو کنار میز گذاشت و روش نشست و در حالی که پوزخندش روی لب هاش باقی مونده بود گفت:

-جسد پارک کجاست؟

تن هم به تبعیت از بکهیون روی میز نشست و با لحن بیخیالی که انگار از کار خیلی بیهوده و بی اهمیت توضیح میداد گفت:

+سازمان نذاشت بکشم پس برای همین دست راستش رو که چشمم رو کور کرد رو قطع کردم!

-خانواده پارک انگار علاقه زیادی به چشم دارن!

با تک خنده ای گفت و به مردمی که توی بغل های هم میلولیدن چشم دوخت.جای همیشگیشون یه بار بود.یه بار زیر زمینی توی کثیف ترین محله های سئول.آدم های درون بار از درون دریچه های پوستیشون بخار گناه بیرون میومد.همونقدر حال به هم زن و تاریک.

تک تک افراد اینجا خلافکار بودن ولی خلافکار های کوچولویی که بکهیون میتونست مثل مورچه زیر پاش لهشون کنه.

اونا بی مصرف های خود پسند بودن که فکر میکردن با خلافکاری،خیلی افراد مثلا شاخی میشن ولی اونا فقط انگل هایی بودن که نه دنیای رویین قبولشون داشت نه زیرین.

به هارمونی نور بنفش و کثیفیِ اون مردم چشم دوخته بود که با صدای تن از افکارش بیرون اومد و نگاهش رو بهش داد.

+چانیول اونقدر که نشون میده باهوش نیست؛چون با اون قیافه گیجش که داشت به معمای من گوش میداد و هیچی بارش نبود، مجبور بودم بعد چند دقیقه هم دیگه نمیفهمید خودم نجاتت بدم!

بکهیون با انگشت کوچیکش کنار ابروش رو خاروند و گفت:

-من روی تخته‌ ای که خیسه پامو نمیزارم!...توی دستم سنجاق مخفی کرده بودم،اگه نمیومد خودم بازش میکردم.

تن پوزخند زد و گفت:

+تو یه هیولایی!...راستی موهات بلند شده چرا نمیزنی؟

Angels of satanWhere stories live. Discover now