Part_32 (s1)

2.8K 605 240
                                    

+چه لزومی داره وقتی قراره درش بیاری!

بکهیون خشکش زد،تو دلش داشت التماس میکرد که منظور چانیول همونی که تو ذهنشِ نباشه ولی یه خیال پوچ و مرخرف بود.

-چرا مثلا باید درش بیارم؟

خودشو به اون راه زد که منظور چانیول رو نگرفته.اونقدر میخواست معطل کنه تا چانیول دست از سرش برداره.امادگی تحمل اون درد رو نداشت.حداقل الان نداشت.

چانیول به بکهیون نزدیک شد و باز اون کار لنتی رو انجام داد.گذاشتن لب هاش روی لاله گوش بکهیون که اینکارش باعث میشد طوفانی خوفناک درون بکهیون اتفاق بیوفته.

+من به دوست پسرم درد نمیدم!

بکهیون دستش رو روی بازوی چانیول گذاشت و فشارش داد و با چشم های ترسیده سرش رو به نشونه نه تکون داد.مطمئن بود هرچقدر هم که بگه چانیول قراره بهش درد بده.

چانیول باید نقش دوست پسر ملاحظه گر رو بازی میکرد.اروم شروع به نوازش کمر نمدار بکهیون کرد.لب های داغش رو به گوش بکهیون نزدیک کرد و اروم لب زد.

+زوج های عاشق وقتی میرن مسافرت عشق بازی نمیکنن؟

بکهیون محکوم به انجام این کار بود.باید قبول میکرد.خودش خواسته بود،خودش بهش گفته بود.باید پشت تصمیمش میموند.

اسمات آلارم.دوست ندارین نخونین.هر چند میدونم همتون میخونید.

چانیول دستش رو زیر چونه بکهیون گذاشت و سرش رو بلند کرد،لب های داغش رو به لب های یخ اون کوچولو چسبوند و شروع کرد به مکیدن لب های بک.

هر بار اون لب ها به لب هاش یا تنش میخورد حس میکرد میخواد بمیره.اون کسی که داشت میبوسیدش قاتل هیون بود.قاتل اون کوچولو.قاتل زندگیش.قاتل تمام رویاهاش.قاتل روحش!

نفهمید چی شد که رو تخت دراز کشیده بود و چانیول تک تک قسمت های بدن بکهیون رو بوسه میزد.چانیول به طرف نوک سینه چپ بکهیون خم شد و لیسید.لرزشِ خفیف و کنترل شده پسر زیرش رو حس میکرد و باعث میشد حریص تر بشه.

شروع به مکیدن نوک سینه اش کرد و با دستش اون یکی نیپل پسرک رو به بازی گرفت.نمیفهمید پسر داره لذت میبره یا درد میکشه،بکهیون لب هاش رو مُهر و موم کرده بود و فقط نفس های بریده اش به گوش میرسید.

چشم هاش رو بسته بود و به بدنش لعنت میفرستاد.اینکه داشت لذت میبرد.از طبیعت بدنش بطور احمقانه ای نفرت داشت.نمیتونست کاری بکنه و بدنش حکمفرمانی میکرد و اهمیتی به اعتراض مغزش که میگفت لذت نبره نمیداد.

Angels of satanDonde viven las historias. Descúbrelo ahora