Part_14(s2)

1.3K 323 318
                                    

کل روز بکهیون توی شرکت  به بوسیدن یا خیره شدن به چانیول ختم شده بود.با تاریک تر شدن هوا اعصابش بیشتر بهم میریخت.اینکه دوست پسر دو روزه ات تورو ببره تا با یه زن دیگه بخوابی چیز معمولی نبود ولی هیچ چیز درون زندگی اونها معمولی نبود.با پارک شدن ماشین جلوی هتل بکهیون نگاهش  رو از پنجره به هتل داد.

چانیول با لحن گرفته ای گفت:

+میدونم این خواسته زیادیه ولی....میشه نبوسیش؟

-یول...من گفتم که لازم نیست!

+نه...فقط نبوسش.

بکهیون لبخندی زد و پشت دستش رو روی گونه چانیول کشید و از ماشین پیاده شد.دستش رو روی پهلوش گذاشت.اتاق از قبل رزرو شده بود و الان کلیدش درون جیبش بود.وارد آسانسور لوکس هتل شد و طبقه نه رو فشار داد.

کلید الکترونیکی رو زد و وارد شد.نگاهی به دختری که بین رز  های قرمز با لباسی قرمز که همه چیزش رو بیرون ریخته بود انداخت و در رو بست.اون دختر اونو یاد اون دختری مینداخت که بکهیون با کتک از خونه بیرونش کرده بود.کلید رو روی میز گذاشت و کتش رو از تنش در آورد.با بالاتنه ای برهنه رو به روی دختر وایستاد.نگاه بی حسش رو به دختر انداخت اروم زمزمه کرد:

-لباساتو در بیار!

بعد دو ساعت کتش رو پوشید و از اتاق بیرون زد.ساعت یک شب بود ولی ماشین چانیول که توش راننده شخصیش بود رو به روی هتل بود.کتش رو بیشتر به دورش پیچید.سوار ماشین شد.

هیچ نوری از عمارت به چشم نمیخورد پس به احتمال زیاد چانیول خوابیده بود.وارد خونه شد و با دیدن چانیول که درون تاریکی روی مبل نشسته به طرفش نزدیک شد و روی پاهاش نشست.سرش رو روی شونه چانیول گذاشت و بازدمش رو روی گردن چانیول رها کرد.

چانیول میترسید که بپرسه چطور پیش رفته.اگر با خوش صادق بود از جوابش متنفر بود!بکهیون بینیش رو به گردن چانیول کشید و اروم زمزمه کرد:

-باهاش نخوابیدم....نتونستم.

چانیول لبخندی زد و با احتیاط بیشتر بکهیون رو به خودش فشرد و گفت:

+خیلی عوضی ام که خوشحال شدم؟

بکهیون لبخند خسته ای زد:

-نه....حالا به اندازه دو ساعتی که نبوسیدمش باید منو ببوسی!

_________________________________

چانیول خونه نبود و بهترین وقت بود تا از سلامت افرادش مطمئن بشه چون اگر یکی از افرادش رو از دست میداد به این معنا بود که عملیات سری خودش لو رفته.بکهیون مدتی میشد که برای خودش درون سازمان پیروانی جمع میکرد چون برنامه هایی داشت!

Angels of satanWhere stories live. Discover now