Part_43 (s1)

3K 632 772
                                    


وقتی لب های نرم چانیول روی لب هاش نشست بدون هیچ اعتراضی اجازه داد چانیول لب هاش رو اروم مک بزنه و قطره های اشکش رو روی گونه هاش بندازه و گونه اش رو خیس کنه.

این بوسه ها بهش حسی میدادن که نمیتونست تحلیلشون کنه.شاید حس آرامشی بود که با اومدن چانیول بهش تزریق شده بود و زهرِ ترس بازگشت اون ارباب طناب هارو از بدنش بیرون انداخته بود.

وقتی به چشم پارک چانیول گریه اش رو میدید هیچ حسی نداشت ولی وقتی با چشم یودا میدید باعث میشد قلبش فشرده بشه.اینکه یودای قهرمانش داره گریه میکنه ناراحتش میکرد.از درون خردش میکرد!

یودا برای کیوتک هشت ساله همیشه فردی استوار و شکست ناپذیر بود که بهش ابنبات های ترش میده و لبخند درخشانی بهش میزنه؛هیچوقت ناراحت نمیشه و همیشه پیروز میدانه ولی در این لحظه در میدانی که رقیبش بکهیون بود. شکست خورده بود!

کیوتک خودش با دست های خودش باعث خرد شدن دیوار های محکم یودا شده بود و اون رو از ابر قهرمان به قهرمانی تبدیل کرده بود که بخاطر نجاتش داشت گریه میکرد.

بکهیون در تلاطمی بین یودا و پارک چانیول گیر کرده بود.هر دو شخص یک نفر بودن ولی با خاطره و گذاشته های مختلف.یودا پسری که همیشه باعث میشد بخنده و ابنبات های خوشمزه ای بهش میداد و باعث میشد کیوتک شیفته اش بشه ولی پارک چانیول کسی بود که بهش زخم زده بود.هم به روحش،هم به جسمش،زخم هایی زده بود که غیر قابل التیام بودن ولی اون هایی هم که التیام میافتن مثل زخم کمرش که فرو رفتگی گوشت از دست رفته اش بود؛جاش میموند و باعث میشد با هر بار نگاه کردن یادشون بیوفته.

بوسه ی چانیول سرشار از خوشحالی و درد بود.اون داشت لب های بکهیونش رو اروم مک میزد و زیر دلش حس خوشحالی داشت ولی اشک هاش بیان چیز دیگه ای بود.از اینکه بکهیون قبول کرده بود یوداش باشه خوشحال بود ولی اینکه فقط کمتر از بیست و چهار ساعت قرار بود این جایگاه رو بگیره اندوهگین بود.

چانیول مک تقریبا عمیقی از لب های بکهیون گرفت و عقب کشید.اونقدر عقب نکشید که روی صندلیش تکیه بده، چون سرش هنوز هم روی بالش بکهیون بود.

بکهیون بخاطر کمبود اکسیژن نفس های عمیقی میکشید و چشم های لرزونش رو به اطراف میداد تا به اون دو تیله ای که بهش زل زده بود نگاه نکنه.اون قبول کرده بود که الان پارک چانیول رو همون یوداش ببینه.

اون یوداش رو دوست داشت و به عبارتی شیفته اش بود.اینکه توسط یوداش بوسیده شده بود و دلیل تورم لب هاش یودا بود،باعث میشد احساساتی که نمیدونست چی هستن بهش حمله کنه.

Angels of satanWhere stories live. Discover now