Part_42 (s1)

2.7K 645 365
                                    


»آقای بیون ما میتونیم بهتون کمک کنیم.خواهش میکنم.شما مورد سو استفاده جنسی قرار گرفتین؟

بکهیون در حالی که فقط میتونست از گردن به بالاش رو تکون بده سرش رو تکون داد و به چشم های چانیول زل زد و گفت:

-آره!

دکتر در حالی که کاملا اضطرابش از حرکاتش معلوم میشد به طرف بکهیون خم شد و گفت:

»میتونین هویتش رو بهمون بگین؟

هنوز هم نگاه بکهیون از چشم های متعجب و ترسیده چانیول کنده نشده بود و بدون اینکه نگاهی به دکتر بکنه جواب داده:

-میگم....

در دل چانیول آشوبی بود که نمیتوست کنترلش کنه.اشوبی که از معلوم شدن گناهش بوجود میومد،از حس گناهی که داشت.هرچند مجبور بود ولی نمیتونست اینو به بکهیون بگه!

-من کی قراره مرخص بشم؟

دکتر صاف ایستاد و گفت:

»امروز رو بستری میمونین ولی فردا شب میتونین ترخیص بشین.چون باید بیست و چهار ساعت تحت مراقب باشین.

-باشه.هویت شخص رو فردا بهتون میگم.الان خیلی خستم و میخوام استراحت کنم.

»اوه بله حتما و اینکه...

به پشت جایی که چانیول وایستاده بود نگاه کرد و بعدش به طرف بکهیون برگشت و گفت:

»شما همراه دارین پس لازم نیست دیگه براتون پرستار برای جابجا کردنتون در اختیار بگیریم؟

-اره!

+نه!

کسی که مخالفت کرد چانیول بود و باعث شد دکتر که بین چانیول و بکهیون وایستاده بود با نگاه گیجی نگاهش رو بین بکهیون و چانیول رد و بدل کنه.

دکتر با لحن گیج و رو در وایسی گفت:

»هر چی بیمار بگه اونو باید انجام بدیم.

بکهیون چشم غره ای به چانیول رفت و گفت:

-یه پرستار میخوام ولی میشه یه خواهش دیگه داشته باشم؟

»بله بفرمایید.

-من میخوام از بخش vip خارج بشم.

چانیول با لحن کلافه و حرصی گفت:

+سر سلامتیت دیگه لج نکن!

Angels of satanWhere stories live. Discover now