»آقای بیون ما میتونیم بهتون کمک کنیم.خواهش میکنم.شما مورد سو استفاده جنسی قرار گرفتین؟بکهیون در حالی که فقط میتونست از گردن به بالاش رو تکون بده سرش رو تکون داد و به چشم های چانیول زل زد و گفت:
-آره!
دکتر در حالی که کاملا اضطرابش از حرکاتش معلوم میشد به طرف بکهیون خم شد و گفت:
»میتونین هویتش رو بهمون بگین؟
هنوز هم نگاه بکهیون از چشم های متعجب و ترسیده چانیول کنده نشده بود و بدون اینکه نگاهی به دکتر بکنه جواب داده:
-میگم....
در دل چانیول آشوبی بود که نمیتوست کنترلش کنه.اشوبی که از معلوم شدن گناهش بوجود میومد،از حس گناهی که داشت.هرچند مجبور بود ولی نمیتونست اینو به بکهیون بگه!
-من کی قراره مرخص بشم؟
دکتر صاف ایستاد و گفت:
»امروز رو بستری میمونین ولی فردا شب میتونین ترخیص بشین.چون باید بیست و چهار ساعت تحت مراقب باشین.
-باشه.هویت شخص رو فردا بهتون میگم.الان خیلی خستم و میخوام استراحت کنم.
»اوه بله حتما و اینکه...
به پشت جایی که چانیول وایستاده بود نگاه کرد و بعدش به طرف بکهیون برگشت و گفت:
»شما همراه دارین پس لازم نیست دیگه براتون پرستار برای جابجا کردنتون در اختیار بگیریم؟
-اره!
+نه!
کسی که مخالفت کرد چانیول بود و باعث شد دکتر که بین چانیول و بکهیون وایستاده بود با نگاه گیجی نگاهش رو بین بکهیون و چانیول رد و بدل کنه.
دکتر با لحن گیج و رو در وایسی گفت:
»هر چی بیمار بگه اونو باید انجام بدیم.
بکهیون چشم غره ای به چانیول رفت و گفت:
-یه پرستار میخوام ولی میشه یه خواهش دیگه داشته باشم؟
»بله بفرمایید.
-من میخوام از بخش vip خارج بشم.
چانیول با لحن کلافه و حرصی گفت:
+سر سلامتیت دیگه لج نکن!
YOU ARE READING
Angels of satan
FanfictionSeason one[Completed✅] Season two[ on going ] •اسم:فرشتگانِ شیطان •خلاصه:پارک چانیول تک فرزند قدرتمندترین مافیای کره و آسیا از وقتی که به دنیا اومد فهمید برای زنده موندن توی دنیای تاریکی که متولد شده برای حفاظت از خودش باید ظالم باشه و فقط با حس انت...