بکهیون یک شخصیت روانی هست و کار هاش و رفتارش،رفتار ها و کار های عادی نیست.امیدوارم ریدر هام به میزان بالغی رسیده باشن که تحت تاثیر کار های شخصیت ها قرار نگیرن!
______________________-سلام مامان!
اون زنی که با دست و پاهای لرزون به طرف مردی که گلوش رو دریده بود سینه خیز میرفت خود مادرش بود.اونی که داشت دیوانه وار گریه میکرد مادرش بود.همون کسی که زندگی خیلی هارو به هم زده بود.گناهش چی بود؟توانایی حمل سنگینی کلمه مادر رو نداشت!
بعد جویدن کامل سیب توی دهنش از روی مبل پا شد و روی زانو هاش خم شد.مادرش صورتی خونی معشوقش رو به دست گرفته بود و صداش میزد.بکهیون با دیدن گریه های مادرش حس لذت میکرد.حسی که دیوانه وار داشت از لحاظ روحی ارضاش میکرد.چند دقیقه به گریه های مادرش که احمقانه برای بیدار شدن معشوقش صداش میکرد چشم دوخت؛صدای گریه های مادرش رو مخش بود.خنجر توی دستش رو محکم تر توی دستش گرفت و توی گونه جسد فرو کرد.مادرش با دیدن این صحنه جیغ نه چندان بلندی کشید و به چشم های پسرش چشم دوخت.بکهیون با لحن کلافه ای خطاب به مادرش گفت:
-چرا هعی زر زر گریه میکنی؟نمیبنی مرده؟ببین هیچ واکنشی به اینکه گونه اش رو پاره کردم نداد.پس صدای رو مخت رو خفه کن!
در یک حرکت غیر منتظره مادرش از یقه بکهیون گرفت و روی صورتش با تمام نفرتی که داشت فریاد زد:
+چرا اینکارو کردی؟چرا سر و کله ات بعد این همه سال پیدا شد؟از جونم چی میخوای عوضی؟ازت متنفرم بچهی چندش.من دیگه مادرت تو نیستم!
بکهیون ابرو هاش رو بالا انداخت و خندید.خنده هاش به قهقه های ترسناکی تبدیل شد و حین خندیدن خطاب به مادرش گفت:
-فکر میکنی مادرمی؟فکر میکنی بعد اون کاری که باهام کردی مادرمی؟
قیافه اش جدی شد و با تمام قدرتی که داشت مادرش رو از روی خودش به زمین پرت کرد.مادر بکهیون با دیدن چشم های بی حس بکهیون سینه خیز خودش رو به طرف کیفش کشید و گوشیش رو بیرون آورد.قبل از اینکه بتونه به همسر قبلیش زنگ بزنه بکهیون گوشی رو از دست مادرش با ضرب کشید و به شماره نگاه کرد.با دیدن شماره پدرش پوزخندی به مادرش که روی زمین بود زد و گفت:
-داری به بابام زنگ میزنی؟واه چقدر زن بی حیایی!...ولی کارمو راحتر میکنی!
شماره رو وصل کرد و چند ثانیه نگذشته بود تماس وصل شد و صدای شاداب پدرش توی گوش هاش طنین انداز شد.پدرش هیچوقت وقتی خودش زنگ میزد اینقدر خوشحال جوابش رو نداده بود.بغضی که توی گلوش شکل بسته بود رو قورت داد و گفت:
YOU ARE READING
Angels of satan
FanfictionSeason one[Completed✅] Season two[ on going ] •اسم:فرشتگانِ شیطان •خلاصه:پارک چانیول تک فرزند قدرتمندترین مافیای کره و آسیا از وقتی که به دنیا اومد فهمید برای زنده موندن توی دنیای تاریکی که متولد شده برای حفاظت از خودش باید ظالم باشه و فقط با حس انت...