سلام عزیزای من.
قبل خوندن این پارت باید بگم ازتون بخاطر اینهمه تاخیر معذرت میخوام.من از لحاظ جسمی حالم اصلا تو این دوهفته خوب نبود.حتی میتونم بگم تو این دو هفته بیمارستان رو بیشتر از خونه ام دیدم.دلیل نپرسید چون خوشم نمیاد جواب بدم..درضمن توی قسمت عکس این چپتر لینک ویدیویی رو گذاشتم که مطلق به آهنگ این چپتره.توی متن اسم انگلیسی آهنگ رو نوشتم.وقتی بکهیون پلی کردن،پلی کنین تا بهتر وارد جو داستان بشین.
از جایی که***اینو گذاشتم اگه روحیه حساسی دارین نخونین.
آخر پارت سوالی ازتون پرسیدم.حتما جواب بدین و اینکه لذت ببرید.
____________________________
-سلام شیومین!نگاه پر از ترس شیومین که به سلاح ها و خون روی بدنش نگاه میکرد روحشو ارضا میکردن.این لرزیدن مردمک ها و پیدا کردن حالت عصبی بدن، به بکهیون حس آرامش و لذت میداد.بکهیون شیومینی که جلوی در خشکش زده بود رو با دستش توی اتاقش هول داد و وارد اتاق شد. در رو بست.شیومین حس میکردد کل دنیا داشت دور سرش میپیچید.اون لبخند بکهیون با صورت خونین و بدنی پر از خنجر تضاد کاملی با بکهیونی که قبلا میشناخت داشت.شیومین دوباره از مچ پا تا صورت بکهیون رو وارسی کرد و بدون اینکه لکنتش دست خودش باشه گفت:
+ب...بکهیون؟
جوری احمقانه بیانش کرد که انگار قرار بود پسر رو به روش بگه که بکهیون نیست.بکهیون بدون اینکه نگاهش رو به شیومین بده نیشخندی زد و ویسکی بدون یخی برای شیومین آماده کرد. خودش کل بطری کریستالی رو به دست گرفت و روی میز نشست.کمی از ویسکی رو نوشید و گفت:
-خوشگل نشدم؟
بکهیون عاشق این نگاه های سوالی و گیج که با ترس پوشیده شده بودن، بود.اون لرزیدن ناخوداگاه بدن.اون چشم هایی که بدون اینکه به صاحبش اطلاعی داشته باشه برای نجات التماس میکردن.نجات از مهلکه ای که هنوز ازش بی خبر بود.بکهیون لبخند دلگرم کننده ای زد که توی این لحظه ترسناک بود.بکهیون قرار بود ماموریتش رو انجام بده و برگرده ولی میخواست واکنش شیومین رو ببینه:
-پس بیا یه جور دیگه خودم رو معرفی کنم تا بهتر همو بفهمیم هوم؟
شیومین با نگاهی که توش سردرگمی موج میزد منتظر بکهیون موند تا حرفش رو کامل کنه.بکهیون از روی میز پایین پرید و دو قلوپ از ویسکیش خورد.قطره ای از ویسکی که از کنار لبش روی گردنش جاری شده بود رو با دستش پاک کرد.بکهیون درست رو به روی شیومین وایستاد و لب زد:
-منم،پونصد و سی!
لرزش دست هاش،لرزش مردمک هاش،قورت دادن آب دهانش و تیک زدن عصبی ابروش باعث میشد لبخند بکهیون پر رنگ تر بشه.قدمی به جلو برداشت و گفت:
YOU ARE READING
Angels of satan
FanfictionSeason one[Completed✅] Season two[ on going ] •اسم:فرشتگانِ شیطان •خلاصه:پارک چانیول تک فرزند قدرتمندترین مافیای کره و آسیا از وقتی که به دنیا اومد فهمید برای زنده موندن توی دنیای تاریکی که متولد شده برای حفاظت از خودش باید ظالم باشه و فقط با حس انت...