Part_34 (s1)

2.6K 620 269
                                    

بیبی ز توی این پارت یه قسمت فلش بک هست.توی اون فلش بک دارای صحنه های خیلی بدی هست و من قراره اون جاهارو با فونت درشت بنویسم.کسایی که روحیه لطیفی دارن یا حساسا در هنگام خوندن فلش بک قسمت های با فونت درشت رو رد کنن و مطمئن باشن که چیزی از دست نمیدن.

من اخطار دادم و با کامنت هایی از قبیل که چطور میتونی اینقدر چیز های وحشتناک بنویسی یا غیره رو باهاش برخورد میکنم!

__________________________

شاید باید خودش با چشمان خودش سقوط مرد عذابش رو میدید،و اینگونه هم شد. انگار دنیا اجازه سقوط رو بهش نداد تا خودش با چشم های خودش سوختن مرد عذابش رو ببینه و با حس رهایی،شکسته شدن بال های شکنجه گرش رو تماشا کنه!

آخرین چیزی که حس کرد درد وحشتناکی که از طرف بالا تنه اش شروع میشد،ولی درد اونقدر زیاد بود که منشا اون رو پیدا نمیکرد،حتما به خاطر درد بود که چشم هاش سیاهی رفت و به خواب عمیق و ابدی فرو رفت،ولی خودش همچین فکر میکرد چون این خواب ابدی نبود،آثار غیر فعال شدن قطب دومش بود که باعث بیهوش شدنش شده بود.

_________________________

چشم های پف کرده و سنگینش رو بزور باز کرد ولی با تابش شدید نور سفید به چشم هاش مجبور شد پلک هاش رو محکم ببنده.یعنی واقعا الان مرده بود؟پس چرا از طرف قفسه سینه اش کمی درد داشت؟!

چشم هاش رو بزور باز کرد و خواست دستش رو تکون بده با پیچش دردی در ناحیه بازوش سر جاش اروم دراز کشید.چشم هاش رو خیلی کم باز کرد و نگاهش رو به دستش داد. برانولِ سِرُم از دستش در اومده بود و داشت ازش خون میومد.سرش رو کمی بلند کرد و با دیدن بالا تنه اش که بازوی چپش پانسمان بعد از عمل شده بود و دستش به گردنش وصل بود با نا امیدی سرش رو به بالش کوبید.

هرچند یادش نمیومد چطور بعد از به گرگان گرفته شدن کارش به گلوله خوردن کشیده ولی از ته دل آرزو میکرد کاش اون گلوله وارد قلبش میشد و ضربان دردناک و کشنده قلبش رو متوقف میکرد.

لعنت بهش،بکهیون نمرده بود!

باورش نمیشد که به نقطه ای از زندگیش رسیده که بخاطر نمردنش ناراحت بود،تو این هفت ماه چقدر به صورت وحشتناکی اون بکهیون رو از دست داده بود!

در باز شد و زنی با موهای بورِ بلند و با چشم هایی از جنس اقیانوس در لباس دکتر بهش نزدیک شد و با لهجه شروع به حرف زدن به زبان کره ای کرد.

+سلام آقای بکهیون حالت خوبه؟...درد ندارید؟

بکهیون لب های خشک شدش رو باز کرد و اروم لب زد.

Angels of satanWhere stories live. Discover now