Part_17(s1)

2.9K 625 159
                                    


اون قصر زیبا بود،گیرا بود.مثل تمام زیبایی های دنیا که یه زشتی رو پنهان کرده!

اون پیرمرد بکهیون رو توی قصر راهنمایی کرده بود و الان بکهیون رو به روی مردی که طبق گفته اون مرد،کیم جونیمون یا سوهو بود با لقب ارباب برده ها،نشسته بود،و قیافه اش....خوشتیپ بود!

بکهیون بازم هیچ حسی نداشت،میدونست احتمال داره اینجا کلی شکنجه بشه یا حتی بمیره ولی براش اهمیتی نداشت،این که از اون مرد منفور پارک چانیول جدا بود،براش خیلی بود!

مرد رو به روش به صدا در اومد:

+اومممم....پس تو همون بیون بکهیون معروفی؟

بازم بکهیون سرش رو پایین انداخته بود و حرفی نمیزد،به دست هاش خیره بود

مرد رو به روش تکونی به خودش روی مبل های گرانبهاش داد و خودش رو به بکهیون نزدیک کرد

+نظرت چیه ازت یه پذیرایی خوب بکنم؟

سوهو صاف ایستاد و با دستش به خدمتکار گوشه دیوار اشاره کرد...اون زن بور یه چایی جلوی بکهیون گذاشت و باز سینی رو به شکمش فشرد و به گوشه دیوار پناه برد

+خب بکهیون شی....بخورش!

بکهیون هیچ واکنشی نداد و به تماشای دست هاش ادامه داد

سوهو با لحن حرصی تکرار کرد

+بکهیون شی....گفتم بخورش!

بازم بکهیون هیچ واکنشی نداد

همون لحظه سوهو از روی صندلی بلندشد و فنجون چای رو به دستش گرفت،با دستش صورت بکهیون رو گرفت با لحن عصبی داد زد

+کوفتش کن!

بکهیون که شوکه شده بود،لب هاش رو بیشتر به هم فشرد.سوهو با دیدن مقاومت بکهیون زانوش رو روی شکم بکهیون فشار داد،بکهیون که دهنش برای ناله باز شده بود،سوهو تمام محتوای توی فنجون رو به دهن بکهیون ریخت و و از روی بکهیون بلند شد

بکهیون که داشت خفه میشد،مجبور شد قسمت زیادی از مایع رو قورت بده و شروع به سرفه کردن کرد

سوهو در حالی که با دستمالی دست های خیسش رو پاک میکرد گفت:

+بکهیون شی....بهت گفته بودم بخوری!

بکهیون در حالی که روی زانو هاش خم شده بود و با دستش گلوش رو نگه داشته بود با نفرت به سوهو نگاه کرد

سوهو با دستش دوباره اشاره کرد و دو نفر از بازو های بکهیون گرفتن و به بیرون کشیدنش و توی حیاط پرتش کردن

Angels of satanWhere stories live. Discover now