اون با سرنوشت برده پا به این دنیای بیرحم گذاشته بود، ولی اون سرنوشتش رو قبول نکرد و خودش رو به ارباب برده ها تبدیل کرد.نه برده!سوهو از شوکی که بهش وارد شد، بدن و مغزش قفل کرد.هیچ کس نباید میفهمید که اون یه برده اس.هیچ کس نباید میفهمید اون یکی از وارثان اون زن جنده اس.
بکهیون حس میکرد نفسش بالا نمیاد.توی اتاق بکهیون و سوهو تنها بودن با چهار جسدِ به دار آویخته شده.
بکهیون به زور روی پاهاش وایستاد و با استفاده از خافلگیری سوهو شروع به دویدن کرد.حس میکرد تمام مجرا های تنفسیش بسته شده و هیچ اکسیژنی وارد ریه هاش نمیشه.
چشم هاش رو بست و به دویدن ادامه داد تا از بین قفسه ها عبور کنه.دکمه آسانسور رو مکرر میکوبید تا در لعنتیش باز بشه و بکهیون بتونه از این جهنم فرار کنه.
در حالی که دکمه رو هی فشار میداد صدای قدم هایی رو شنید،به پشت برگشت و با چشم هایی که وحشت توش موج میزد به سوهویی که بهش نزدیک میشد نگاهی انداخت.
اون نزدیک تر میشد و این برای بکهیون مثل این بود که توی کودکی نقش منفی کابوس هاش داره دنبالش میکنه.
به طرف دکمه آسانسور چرخید و سراسیمه به فشوردن دکمه آسانسور ادامه داد.
-لعنت بهت.باز شو.باز شو!
همون لحظه درب کشویی آسانسور باز شد و بکهیون خودش رو توش پرت کرد و تنها دکمه اون آسانسور رو زد.سوهو داشت میدوید و بهش نزدیک میشد.در آسانسور داشت به آرومی بسته میشد و این زمان بسته شدن آسانسور برای بکهیون حس میکرد ده دقیقه طول کشیده.
همین که سوهو دستش رو به در آسانسور دراز کرد تا مانع بسته شدنش بشه،دیگه در بسته شده بود و بکهیون تونست یه نفس عمیق بکشه؛ولی بازم نمیتونست کاملا تنفس هاش رو منظم کنه.
عین یه بچه کوچولو داشت میلرزید، بد جور ترسیده بود. در آسانسور که باز شد، بکهیون خودش رو به بیرون پرت کرد.دور خودش میچرخید، به افراد چندشی که با نگاه های چندش ترشون بهش نگاه میکردن، نگاه میکرد تا فرشته عذابش رو پیدا کنه!
ولی الان چانیول فرشته اش بود!
چانیول که عصبی از اتاق محرمانه بیرون اومده بود با دیدن بکهیونی که تمام سایه هاش بر اثر گریه روی صورتش بهش شده و سراسیمه به این طرف و اون طرف نگاه میکنه،اخم غلیظی کرد و به طرفش قدم برداشت.
از لباسش معلوم بود کسی بهش تجاوز نکرده ولی هیچ چی از این کفتار های زیرزمینی بعید نبود.
YOU ARE READING
Angels of satan
FanfictionSeason one[Completed✅] Season two[ on going ] •اسم:فرشتگانِ شیطان •خلاصه:پارک چانیول تک فرزند قدرتمندترین مافیای کره و آسیا از وقتی که به دنیا اومد فهمید برای زنده موندن توی دنیای تاریکی که متولد شده برای حفاظت از خودش باید ظالم باشه و فقط با حس انت...