ووت⭐🌟یادتون نره!
همانجا روی هم خوابیده بر کاناپه مانده بودند. دونگهه سر کم موی هیوک را روی سینه نوازش میکرد و هیوک دست دیگر او را که از مبل آویزان بود گرفته بود و دانه دانه انگشتانش را لمس
و بازی میکرد.
آنقدر آرامش داشتند که حتی زنگ مکرر موبایلشان هم نمی توانست آنها را از جا تکان بدهد تا اینکه یکی بالاخره از بی جواب ماندن خسته شده به تلفن خانه اش زنگ زد."نمی خوایی جواب بدی؟"
"تنها کسی که برام مهمه اینجا توی بغلمه"
نیش هیوک با شنیدن این حرف دونگهه باز شد. دست او را بالا آورد و بوسید. تلفن به پیامگیر
رفت.(درست زنگ زدید منزل لی دونگهه ولی به دلایلی نمیتونم الان جواب بدم بعد بوق پیامتونو بذارید)
"دونگهه؟ چند بار به گوشیت زنگ زدم اس ام اس هم فرستادم ولی فکر کردم شاید گوشیتو
جایی فراموش کردی که جواب نمیدی"شوهر خواهرش بود. نیش دونگهه بسته و چشمان هیوک باز شد. پیام ادامه داشت.
"من با یو صحبت کردم راضیش کردم همه چیزو به خانواده ات بگه. امروز مرخص
میشه...قراره خونه ی اونا جمع شیم بیا و از خودت دفاع کن"دست دونگهه روی سر هیوک بی حرکت شد و هیوک دست او را رها کرد. یک بوق دیگر پایان
پیام را اعلام کرد و دوباره خانه در سکوت فرو رفت. باز هم یو به نحوی دقایق شیرین آنها
را زهر کرده بود."میری؟"
با اینکه هیوک سعی کرده بود دخالت نکند نتوانست جلوی فضولیش را بگیرد.
"نمیدونم"
دونگهه دستهایش را پس کشید تا قصد بلند شدنش را نشان بدهد و هیوک پایین تر خزید و طرف دیگر کاناپه نشست. دونگهه میدانست اگر بیشتر بماند هیوک او را به حرف خواهد کشید پس به بهانه ی دوش گرفتن از جا بلند شد و به حمام رفت.
هیوک دقایقی سر به زیر منتظر آرام شدن خودش ماند ولی هر لحظه بیشتر و بیشتر نگران و عصبی میشد. پس طاقت نیاورد و بدنبال دونگهه رفت ولی دونگهه انگار حدس میزد هیوک مزاحمش خواهد شد، در را از پشت بسته بود!
"دونگهه؟"
هیوک با تعجب به در ضربه زد. دونگهه تازه زیر دوش رفته بود:
"بله؟"
شیر آب را بست. هیوک دوباره دستگیره را امتحان کرد:
"چرا درو بستی؟"
دونگهه با دودلی نالید:"الان کارم تموم میشه میام"
هیوک متعجب تر شد. بنظر می آمد دونگهه هنوز هم با او صادق نبود و احساساتش را برای خود مخفی نگه میداشت. با اینکه هیوک متوجه این موضوع شده و بشدت متعصب شده بود ولی مجبور بود خود را کنترل کند چراکه هنوز این رابطه ی شکننده محکم نشده بود که جرات کند دوباره وارد جنگی شود که میداند آخرش حتماً بازنده است.
BẠN ĐANG ĐỌC
Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>
Fanfictionفیکشن: بازی جنون کاپل: ایونهه 🔥و.... ژانر: رومنس ، اسمات ، روانشناختی ☢در حال آپ (پنج شنبه ها و دوشنبه ها) نویسنده اصلی:amy western Editor: shimmer خلاصه فیک: خلاصـه: عاشقی را بلد نبودند. شاید هم میدانستند اما فقط این سبک آنها بود! لی اونهیوک با...