اولین بار بود باهم سر ست میرسیدند.ماشین همدیگر را شناختند و هر کدام به سوی دیگر .چرخیدند تا دور از همدیگر پارک کرده و جدا از هم به محوطه بروند.حتی بعد از خاموش کردن ماشین هیوک در آن ماند و از آینه،عقب را کنترل کرد تا بعد از رفتن دونگهه خارج شود و دونگهه حتی صبر نکرد ماشینش درست حسابی بایستد. به سرعت در را باز
کرد و به محض ثابت شدن ماشین از آن بیرون پرید.دور شدن هیوک و این تاخیر عمدیش را بخوبی حس میکرد ولی دلیلش را نمی دانست و هیوک این نادیده گرفتن و فرار دونگهه را میفهمید ولی درک نمیکرد.
دونگهه به سرعت به کابین گریمور رفت چراکه می دانست اولین سکانس مربوط به اوست و هیوک به ِکابین خود پناه برد تا بتواند تا قبل از شروعِ ضبطِ صحنه هایش کمی خود را آماده کند.
بعد از مدتها قرار بود دوباره روبروی هم بازی کنند هر چند سکانسِ خیلی کوتاهی بود ولی همین هم برای ترساندن هیوک کافی بود.کافی بود. این اواخر احساس میکرد در نقشش کوتاهی کرده و از کاراکترش خارج شده. برای یادآوری،قسمت قبل را در موبایلش لود کرد تا با تماشای دوباره، به حس کیم مینهیوک فرو برود ولی لعنت! هر بار سکانس دونگهه شروع میشد دلش میرفت و از ترس تحریک شدن دوباره دستهایش به لرز می افتاد!
(نباید اون کارو میکردم! نه لااقل جلوی عکسش! اصلا ً چرا عکساش رو به دیوار اتاق خوابم چسبوندم!؟ همین که برم خونه همشونو پاره میکنم قبل از اینکه دوباره کار احمقانه ای بکنم!)
*****
گریمور در گیر موهای او بود و او درگیر سناریو! قبلاً خوانده بود و می دانست صحنه ی بسیار ساده ای است ولی بعد از موضوع دیشب دیگر نمی توانست راحت حس بگیرد.اینکه چنین خوابی دیده باشد بقدر کافی شرم آور بود بدتر اینکه از آن لذت برده حتی تحریک شده بود اما قضیه آنجا وحشتناک میشد که او با تصور ادامه ی خواب و...سکس با هیوک خود را ارضا کرده بود!!!!
(چطور تونستم حتی تحریک بشم؟ مگه من همجنسگرام؟! چقدر می تونم رزل باشم که بعد از اونهمه بلا که یو سرم آورده از تصور عشقبازی با مردی لذت ببرم؟ یا اگر واقعیت داشت؟)
گریمور دستمال کاغذی به پیشانی او کشید و او را متوجه عرق سردی که بر تنش نشسته بود کرد.
*****
نوبت سکانسش رسید.
از ماشین خارج شد و موبایل بدست و صحبت کنان مسیر را تا جلوی خانه طی کرد و کارگردان اشاره داد دونگهه وارد صحنه بشود. از پله ها بالا آمد و روبرو شدند. دوربین زوم کرد و همه عوامل پشت صحنه در سکوت منتظر شدند ولی آندو که بخوبی از پس سکانسهای خودشان برمی آمدند باز هم در مقابل هم میخکوب شدند!
"کات! نزدیک تر بشید بچه ها فقط چند سانت فاصله بمونه بینتون! "
خب بدبختی کم بود خواسته ی سکسی کارگردان هم اضافه شد! دوباره دونگهه از پله ها پایین رفت و هیوک در فرصت پیش آمده نفس راحتی کشید.بدبختی دیگر این بود که صحنه و دیالوگش آنقدر طولانی و سخت نبود که از پسش بر نیاید و اگر ضعفی نشان می داد این می توانست شک همه از جمله خود دونگهه را برانگیزد.
![](https://img.wattpad.com/cover/226145661-288-k756101.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>
Fanficفیکشن: بازی جنون کاپل: ایونهه 🔥و.... ژانر: رومنس ، اسمات ، روانشناختی ☢در حال آپ (پنج شنبه ها و دوشنبه ها) نویسنده اصلی:amy western Editor: shimmer خلاصه فیک: خلاصـه: عاشقی را بلد نبودند. شاید هم میدانستند اما فقط این سبک آنها بود! لی اونهیوک با...