🎬 قسمت پنجاه نهم 🎬

72 12 4
                                    

ووت یادتون نره ⭐💙

احساساتش بهم ریخته بود. هم هیجان زده بود هم نگران هم مشتاق بود هم دلتنگ. این دعوت ناگهانی هیوک کل حدسیات و تصوراتی که در ادامه ی رابطه انتظار داشت زیر سوال برده بود و نمی توانست دلیل اینکارش را بفهمد.
حتی یکروز از پیشنهاد او نگذشته بود که چنین دیداری تنظیم میکرد. این یعنی با مسئله بخوبی کنار آمده بود؟ اگر متن پیام عاشقانه یا خشمگین یا حتی ملتمسانه بود باز هم قابل درک بود ولی اینقدر ساده و در عین حال صمیمی مثل روزهای شروع پروژه برایش عجیب بود و نمیتوانست حس واقعی هیوک را در پس این خواسته اش بفهمد. 
یعنی قرار بود چطور رفتار کند؟ مثل پیامش ساده و صمیمی؟ آنوقت رفتار متقابل او چطور باید باشد؟

****

صحبت با شیوون کل سنگینی دل و افکار و احساسات و وجدانش را خالی کرده بود و آنچنان احساس سبکی خوبی داشت که فکر میکرد اگر امتحان کند می تواند حتی پرواز کند.

شیوون در کاوش و پیدا کردن گنج ارزشمندی کمکش کرده بود و برای اولین بار در زندگی و 
ادامه ی رابطه ی عاشقانه اش میدانست واقعاً چه میخواست و قرار بود چکار کند.
به شیوون هدفش را لو نداده بود اما می خواست تلاشش را بکند تا دونگهه را چنان وابسته و عاشق خود بکند که بعد از پایان پروژه هم نتواند از او دست بکشد!

******

خود را به خانه رساند و بدون معطلی جلوی آینه رفت. صبح حمام کرده بود و ظاهرش کاملا مناسب بود. در حقیقت نمی دانست چطور تا عصر وقت بگذراند و این مدت را تحمل کند.
انگار دانشجویی بود که برای شب پرام عجله داشت. خب متن و زمان پیام نگران کننده بود. این یعنی هیوک آنقدرها هم که فکر میکرد عاشقش نبود که به راحتی و سرعت به حالت نرمال و قبلی خودش برگردد یا نه قصد داشت نقش بازی کند و خود را نسبت به مسئله متفاوت نشان بدهد؟ 
هر دو مورد دونگهه را سردرگم میکرد و نمیتوانست انتخاب کند چطور باید رفتار متقابل داشته باشد.

*******

یکسر به خانه رفت تا چیزهایی را که  لازم دارد با خود به گاراژ ببرد. برای دوباره حس گرفتن در نقشش مجبور بود طرز زندگیش را عوض کند. هر چند کیم مینهیوک دیگر در گاراژ نمیماند ولی این به نفعش بود چراکه دیگر آن لوکشین برای فیلمبرداری بسته شده بود و می توانست به راحتی از آن استفاده کند.
سونگوو ویلا را به هتل ویرانه ای تبدیل کرده بود. در هر گوشه جوانی ناشناس برای خودش 
زندگی میکرد و از قرار معلوم به خدمتکارش هم اجازه ی ورود و کار نداده بود تا دوستانش معذب نشوند. 
روی این حساب هیچ نقطه ی تمیز و مرتبی در خانه نمانده بود ولی هیوک در شرایط و موقعیتی نبود که به این معذل توجه کند.

*******

لباسهایش را کند و دوباره به حمام رفت. می خواست به سرو وضعش رسیدگی کند شاید با یک سکس خواسته یا ناخواسته روبرو میشد میخواست برای هیوکش آماده باشد.

Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>Donde viven las historias. Descúbrelo ahora