🎬قسمت نود و دو🎬

26 7 11
                                    


باور کردنی نبود ولی هیوک واقعاً دیالوگهایش را بخوبی حفظ بود و سکانس اول بدون هیچ وقفه و اشتباهی ضبط شد. قبل از برداشت سکانس بعدی یک استراحت کوتاهی به همه داده شد تا لااقل با نوشیدن قهوه خودشان را گرم کنند چراکه لوکیشن برای طبیعی درآمدن صحنه و تحمل لباسهای سنگین و ضخیم توسط بازیگران واقعاً سرد شده بود.

"بیا این تیکه رو تمرین کنیم"

دونگهه با شنیدن صدای هیوک، لیوان مقوایی قهوه بدست، از دیوار کاراوانش جدا شد:

"واقعاً؟"

هیوک با ورقه ها در دست نزدیک میشد .دونگهه اضافه کرد:

"این سکانس که خیلی خوب بودی بنظر نمیاد مشکلی داشته باشی"

ولی هیوک بی اعتنا به حرفهایش دوشادوشش رسید و حتی تکیه زد: 

"این تنها بهانه ایه که..."

پچ پچ میکرد:

"میتونم راحت بهت نزدیک شم و کنارت بایستم"

دونگهه از حرفش هم خوشش آمد هم خنده اش گرفت:

"نه که اصلا با هم نیستیم. صبح تا شب حتی شب تا صب...کم مونده تو حموم و..."

"هیسس..."

هیوک لبش را به دندان گرفت و نگاه خماری به او انداخت: 

"حالمو از اینی که هست بدتر نکن"

دونگهه گیج شد:"مگه چی شده؟"

هیوک کمی ورقه ها را کنار کشید و به خودش اشاره کرد. دونگهه جرات نکرد نگاهی به لگنش بیندازد چراکه اطراف شلوغ بود و بعید نبود حرکش از چشم بقیه دور بماند.

"چرا..."

"قراره کولت کنم" 

هیوک به او نگاه کرد که هنوز حرفش را درک نکرده بود پس ادامه داد:

"نمیتونم تمرین گاراژ رو فراموش کنم"

دونگهه از زور شرم فوت کرد تا وانمود کند کلافه شده است:

"اون موقع تنها بودیم تازه اینقدر لباس تنمون نبود و..."

خودش هم از یادآوریش پشیمان شد. هیوک از حاشیه روی دونگهه عصبی به او چسبید و پوشه را تا جایی که طبیعی بنظر بیاید بالا آورد اما بجای سناریو زیر لب گفت:

"امشب میایی خونه؟"

دونگهه با یک نظرِ بی اختیار به ورقه ها متوجه سفید بودن کاغذ شد:

"باورم نمیشه. حتی اینم..."

میخواست پوشه ی خالی را بگیرد ولی هیوک عقب کشید و غرید:

"گفتم که بهانه ست!"

دونگهه دیگر جوابی نداد. بی خیال دوباره به بدنه ی ماشین تکیه زد و قهوه اش را دو جرعه 
نوشید. هیوک آهسته به ساق دستش ضربه زد:

Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>Where stories live. Discover now