باور کردنی نبود ولی هیوک واقعاً دیالوگهایش را بخوبی حفظ بود و سکانس اول بدون هیچ وقفه و اشتباهی ضبط شد. قبل از برداشت سکانس بعدی یک استراحت کوتاهی به همه داده شد تا لااقل با نوشیدن قهوه خودشان را گرم کنند چراکه لوکیشن برای طبیعی درآمدن صحنه و تحمل لباسهای سنگین و ضخیم توسط بازیگران واقعاً سرد شده بود."بیا این تیکه رو تمرین کنیم"
دونگهه با شنیدن صدای هیوک، لیوان مقوایی قهوه بدست، از دیوار کاراوانش جدا شد:
"واقعاً؟"
هیوک با ورقه ها در دست نزدیک میشد .دونگهه اضافه کرد:
"این سکانس که خیلی خوب بودی بنظر نمیاد مشکلی داشته باشی"
ولی هیوک بی اعتنا به حرفهایش دوشادوشش رسید و حتی تکیه زد:
"این تنها بهانه ایه که..."
پچ پچ میکرد:
"میتونم راحت بهت نزدیک شم و کنارت بایستم"
دونگهه از حرفش هم خوشش آمد هم خنده اش گرفت:
"نه که اصلا با هم نیستیم. صبح تا شب حتی شب تا صب...کم مونده تو حموم و..."
"هیسس..."
هیوک لبش را به دندان گرفت و نگاه خماری به او انداخت:
"حالمو از اینی که هست بدتر نکن"
دونگهه گیج شد:"مگه چی شده؟"
هیوک کمی ورقه ها را کنار کشید و به خودش اشاره کرد. دونگهه جرات نکرد نگاهی به لگنش بیندازد چراکه اطراف شلوغ بود و بعید نبود حرکش از چشم بقیه دور بماند.
"چرا..."
"قراره کولت کنم"
هیوک به او نگاه کرد که هنوز حرفش را درک نکرده بود پس ادامه داد:
"نمیتونم تمرین گاراژ رو فراموش کنم"
دونگهه از زور شرم فوت کرد تا وانمود کند کلافه شده است:
"اون موقع تنها بودیم تازه اینقدر لباس تنمون نبود و..."
خودش هم از یادآوریش پشیمان شد. هیوک از حاشیه روی دونگهه عصبی به او چسبید و پوشه را تا جایی که طبیعی بنظر بیاید بالا آورد اما بجای سناریو زیر لب گفت:
"امشب میایی خونه؟"
دونگهه با یک نظرِ بی اختیار به ورقه ها متوجه سفید بودن کاغذ شد:
"باورم نمیشه. حتی اینم..."
میخواست پوشه ی خالی را بگیرد ولی هیوک عقب کشید و غرید:
"گفتم که بهانه ست!"
دونگهه دیگر جوابی نداد. بی خیال دوباره به بدنه ی ماشین تکیه زد و قهوه اش را دو جرعه
نوشید. هیوک آهسته به ساق دستش ضربه زد:
YOU ARE READING
Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>
Fanfictionفیکشن: بازی جنون کاپل: ایونهه 🔥و.... ژانر: رومنس ، اسمات ، روانشناختی ☢در حال آپ (پنج شنبه ها و دوشنبه ها) نویسنده اصلی:amy western Editor: shimmer خلاصه فیک: خلاصـه: عاشقی را بلد نبودند. شاید هم میدانستند اما فقط این سبک آنها بود! لی اونهیوک با...