فضای ست بشدت تغییر کرده و سنگین شده بود. نوعی ترس و خشم از چهره ی همه حتی تک تک اعضای تدارکات پشت صحنه خوانده میشد. خطر از دست دادن شغل و تهدید موقعیت اجتماعی باعث شده بود از دست بازیگران اصلی که آنها را در چنین شرایط سختی قرار داده بودند عصبانی باشند.
دونگهه به آنها حق میداد و شاید به همین خاطر بود که سرافکنده و عجولانه خود را به کاراوانش رساند و در و حتی پرده ها را کیپ کرد تا حدالامکان به چشم دیده نشود. ساک هنوز همراهش بود چون جرات نکرده بود به خانه اش برگردد و حتی قصد نداشت به این زودی ها در آن مکان دلگیر قدم بگذارد.
شاید آخر شب بعد از تمام شدن ضبط برای پیدا کردن جایی فکر میکرد اما حالا سرصبحی فقط می خواست به پروژه و سناریو تمرکز کند و دیگر اجازه ندهد احساسات کنترلش کنند.
شاید اگر دونگهه در آن پروژه ی لعنتی نبود هیوک با پرداخت خسارت از سریال خارج میشد و راه هالیوود را به پیش میگرفت تا به این نحو انتقامش را از همه گرفته بخاطر دخالت و مزاحمت در زندگی آنها تنبیه سختی میکرد ولی دونگهه مثل زنجیری طلایی بدور دست و پا و دل و عقلش او را از انجام هرگونه دیوانگی بازمیداشت. پس با اینکه بشدت عصبانی و متنفر بود ناخواسته و اجباری خود را سر ست رساند و مستقیم بدون نگاه کردن به کسی حتی بدون جواب دادن به سلام کسی، به کاراوانش رفت و برعکس دونگهه لجوجانه در و همه ی پنجره ها را باز کرد و با سیستم صوتی ماشین آهنگ متال گوشخراشی پلی کرد تا هم به ذهن خودش اجازه ی تفکر ندهد
هم بقیه را اذیت کند!
گریمور برای حاضر کردن دونگهه پشت در کاراوانش آمده بود و او چاره ای جز راه دادنش به داخل نداشت ولی تا در را باز کرد صدای موسیقی آزاردهنده ای از دور شنید و اخم درهم کشید:"چه خبره؟"
گریمور با نیشخند پرمنظوری برلب به همراه دستیارش داخل قدم گذاشت:
"برای همه هضم جدایی راحت نیست"
قلب دونگهه لرزید. یعنی این هیوک بود که اینطور با وحشیگری حضورش را اعلام میکرد؟
"مزخرف نگو! خودت هم میدونی چیزی بین ما نبوده و همش شایعه اس!"گریمور درحالیکه وسایلش را روی میز توالت میچید زمزمه کرد:
"برای همین ماشیناتونو دور از هم پارک کردند؟"
بغض دردی بر گلوی دونگهه افتاد. چطور وقت آمدن دقت نکرد که کاراوان هیوک مثل همیشه
موازی کاراوان او نبود!**********
"هی هی هی؟"
صدای غرش یکی از میان آهنگی که کل کاراوانش را می لرزاند بگوش رسید ولی هیوک وانمود کرد نشنیده و همچنان نوشیدنی الکلی در دست روی مبل نشسته تا اینکه منشی صحنه پا به کاراوان گذاشت و ضبط را خاموش کرد."خیلی خب فهمیدیم چقدر عصبانی هستی!"
"کی بهت اجازه داده دست بزنی؟"
BINABASA MO ANG
Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>
Fanfictionفیکشن: بازی جنون کاپل: ایونهه 🔥و.... ژانر: رومنس ، اسمات ، روانشناختی ☢در حال آپ (پنج شنبه ها و دوشنبه ها) نویسنده اصلی:amy western Editor: shimmer خلاصه فیک: خلاصـه: عاشقی را بلد نبودند. شاید هم میدانستند اما فقط این سبک آنها بود! لی اونهیوک با...