ووت یادتون نره 💫❣
دقایقی بدون آنکه کاری بکند به صفحه ی موبایلش خیره شد و پیام را دوباره و دوباره خواند.اصلا اهمیتی نداشت محتوای پیام چه بود همان اسم مردی که زندگیش را تلخ کرده بود برای خراب کردن روز قشنگش کافی بود.
اینبار دیگر گوشی را تماماً خاموش کرد و با بیخیالی تکیه زد تا لااقل باقی مسیر آرامش مختل شده تش را دوباره کسب کند.حتی ذره ای نگران برادرش نبود و نیاز نمی دید فکرش را به چنین مسئله ی بی ارزشی مشغول کند.
☆☆☆☆☆☆
از اینکه مثل راننده ی آن بچه فسقلی جلوی فرودگاه پارک کرده منتظرش بود بشدت عصبی بود.
ناسلامتی او لی ایونهیوک مشهور و جذاب بود . چطور خانواده اش هنوز هم او را عضو بدرد نخور خانواده می دیدند، نمی فهمید.بارها گوشی بدست گرفت با مادرش تماس گرفته دق دلی اش را سر آن زن خوشگذران خالی کند ولی با دیدن عکس بگ گراند گوشیش، هربار قلبش لرزید و لبخند عاشقانه بر لبش نشست.
آن چشمان خمار و بازیگوش دونگهه اش او را به آرامش و مهربانی دعوت میکردند.
☆☆☆☆☆•
به ست رسید و مستقیم به کاروانش پناه برد تا قبل از آماده شدن برای ضبط، با شیوون تماس
بگیرد و در مورد شرایط موقتی پیش آمده صحبت کند و مطلع شود آنشب و یا روزهای بعدی میتواند در خانه ی او بماند یا نه که باز هم با روشن کردن موبایلش سیل تماسهای بی پاسخ و پیام های خوانده نشده روی صفحه جاری شدند.(مجبورم نکن پاشم بیام اونجا و مثل دفعه قبل با آبروریزی بیارمت!)
با کلافگی نشست و آه خسته ای کشید.می دانست تهدید پدرش توخالی نبود و مجبور بود برای سر در آوردن از ماجرا تماس بگیرد.
☆☆☆☆☆
سونگوو کوله ورزشی به شانه کلاه کپ بر سر و سرحال آمد و مثل یک کودک داخل ماشین نازنین او پرید:
"واو هیونگ.لونگ تایم نو سی!"
ومشتش را بلند کرد به این امید که هیونگش مثل دوستان دانشگاهی اش با یک مشت متقابل سلامش را جواب بدهد ولی هیوک فقط کف دستش را باز کرد و مانع پیشروی مشتش شد:
"واسم تریپ نیا هیچ حوصله ات رو ندارم!"
سونگوو به برخورد سرد و حتی بی رحمانه ی برادرش عادت داشت فقط شاید ذره ای امیدوار بود دوری بلند مدت باعث دلتنگی شده باشد:
"دلت واسم تنگ نشده بود هیونگ؟"
"نه"
هیوک ماشین را روشن کرد.
☆☆☆☆
"موضول چیه؟"
"بنظر میاد هربار باید تهدیدت کنم تا جواب بدی"
VOCÊ ESTÁ LENDO
Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>
Fanficفیکشن: بازی جنون کاپل: ایونهه 🔥و.... ژانر: رومنس ، اسمات ، روانشناختی ☢در حال آپ (پنج شنبه ها و دوشنبه ها) نویسنده اصلی:amy western Editor: shimmer خلاصه فیک: خلاصـه: عاشقی را بلد نبودند. شاید هم میدانستند اما فقط این سبک آنها بود! لی اونهیوک با...