🎬 فصل هشتم 🎬

118 26 15
                                    

تا دقایقی دیگر او باید جلوی دوربین می رفت ولی بجای تمرین نقش یا مرور دیالوگهایش، جلوی ساختمان پلیس در انتظار رسیدن دونگهه قدم میزد.آنجا هیاهوی دیگری برپا بود. کادر برای آماده سازی صحنه های لی سانگمین آماده میشدند و او می دانست باید سر لوکیشن خودش میشد تا وقتی آخرین صحنه هم ضبط شد، عوامل به آنجا نقل مکان کنند. دست خودش نبود نگران بود نکند دونگهه یادش برود و با کوتاهی در خواسته ی او، کارش را سخت تر کند.

دونگهه تازه ماشینش را گوشه ای پارک کرده پیاده شده بود که صدای همبازیش از پشت سر، او را ترساند.

"عکسو آوردی؟"

"منم خوبم مرسی"

رو به او چرخید و لبخند زد ولی پشیمان شد. چهره ی هیوک خیلی جدی حتی عصبانی بود:

"اوردی یا نه؟"

دونگهه سعی کرد لبخند بامزه اش را حفظ کند: " فکر نکردم جدی باشی!"

و به سمت ساختمان پلیس راهی شد . هیوک هم هم راه و هم قدمش راه افتاد:

"اذیت نکن دیگه! من فردا ضبط دارم باید امشب تمرین کنم "

"خب خب تا شب بهت میرسونم"

دونگهه سعی میکرد بجای چشمان تیز همبازیش به راهی که در پیش داشت توجه کند.

گوشی در جیب شلوارش میلرزید و هیوک می دانست کارگردان حسابی دیوانه شده دنبال او میگردد. پس نیمه ی راه ایستاد:

"بعد ضبط منتظرم باش با هم بریم!"

دونگهه جلوی ساختمان ایستاد و رو به او چرخید: " ضبط من؟ فکر کنم طول بکشه ها!"

هیوک دست روی جیبش گذاشت بلکه گوشی را ثابت نگه دارد:

"مهم نیست! توی پارکینگ منتظرت میشم"

دونگهه که قضیه را جدی دید برگشت: " شاید اگر گوگل سرچ بزنی یه چیزایی پیدا کنی..."

"نبود!!!!"

هیوک به همین سادگی خود را لو داد!

دونگهه نرسیده به او ایستاد. بنظر می آمد باید به شوکه شدن توسط همبازیش عادت میکرد!

"خب...چیزه! احتمالاً دست منم نباشه! شاید تو آلبومهای قدیمی مامانم چیزایی بتونم پیدا کنم ولی.... "

حالا که او نزدیک نمیشد هیوک جلو رفت: " پس بعد ضبط بریم خونه مادرت اینا!"

دونگهه بیشتر هول شد ولی سعی کرد قدمی برندارد که هیوک متوجه نشود.

"مامان اینا مسافرتن...منم جای آلبوما رو نمیدونم ..."

"داری دبه در میاری سانگمین!؟" هیوک اخم بدجنسی کرد.

دونگهه آب دهانش را با نگرانی فرو برد. هیوک حتی اسم واقعی او را هم نمی گفت! نوعی شوخی بود یا بقول شیوون طرز کار لی این بود؟ نمیدانست!

Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ