دیگر نه دستها از تن یکدیگر جدا شد نه لبها. کف کاراوان افتادند و نفس بریده از شروع چنین
معاشقه ی وحشیانه ای روی هم غلتیدند. بازوهای دونگهه دور گردن هیوک و پاهایش دور کمر او گره خورد.
هیوک روی تن شهوت انگیز او خوابید و درحالیکه بی وقفه لبهای او را بوسه میزد لگنش را هم
با وجود شلوارهایی که هنوز بتن داشتند به لگن او چسباند و مشغول مالیدن آلتش به برآمدگی
دوست داشتنی دونگهه شد. انگار که درون او می رقصید همانقدر لذت میبرد.
دونگهه راضی از این حرکت متناوبی که به تنش داده میشد موهای پشت سر هیوک را چنگ زد
و صورت او را بیشتر به صورتش فشرد. زبانش در تلاش برای چشیدن زبان بیقرار هیوک داخل
دهان داغ او میچرخید و هیوک بدون توجه به احتمال درد و زخم یا حتی رد و کبودی که دیگر با
پایان گرفتن پروژه اهمیتی نداشت به لبهای لطیف او بوسه و مکش و حتی گازهای بدی میزد.
دونگهه با شرم از اینکه همینرا میخواست ناله ی لذتبخشی کرد:"صبر کن...یه لحظه..."
و به سختی دهانش را فراری داد. هیوک نفس بریده سرش را بالا آورد.
"اینو یادم رفت..."
دستش را بزور جیب عقب شلوارش فرو کرد و چیزی بیرون کشید. هیوک با دیدن برق فلزی
دستبند شوکه شد:"تو...تو جدی بودی؟"
دونگاا دستبند پلیس را تکان داد:
"از ست دزدیدم!"
هیوک با هیجان و دو دلی کنارش نیم خیز شد:
"من...من نمیتونم!"دونگهه از مخالفت هیوک تعجب کرد.
"چرا؟"
هیوک انگار وسیله قتل در دست دونگهه بود عقب عقب رفت و حتی نشست.
" این شیر خوابیده رو بیدار نکن لطفا . میترسم نتونم کنترلش کنم!"
"کی گفته کنترلش کنی؟"
دونگهه هم نشسته به او نزدیک شد:
"من خودم میخوام"
هیوک دودل دستبند را که دونگهه بزور در دستانش جا میداد گرفت:
"تو...مطمئنی؟"
دونگهه با شوق دخترانه مچ دستهایش را بهم کیپ کرد:
"البته. ببند و هر کاری دوست داری با من بکن هیوکی..."
نفس هیوک از هیجان تندتر شده بود. تا دستبند را با تاخیر و ترس به دست او زد، دونگهه بشوخی
گفت:"فقط کلیداشو پیدا نکردم..."
چشمان هیوک گرد شد و دونگهه را خنداند:
"شوخی کردم. تو جیب شلوارمه"
هیوک دو دست نرم او را رها نکرد:
"خب؟ حالا چی؟"
دونگهه شرم و تردید را از لحن هیوک حس کرد و دستهایش را پس گرفت:
VOUS LISEZ
Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>
Fanfictionفیکشن: بازی جنون کاپل: ایونهه 🔥و.... ژانر: رومنس ، اسمات ، روانشناختی ☢در حال آپ (پنج شنبه ها و دوشنبه ها) نویسنده اصلی:amy western Editor: shimmer خلاصه فیک: خلاصـه: عاشقی را بلد نبودند. شاید هم میدانستند اما فقط این سبک آنها بود! لی اونهیوک با...