🎬 قسمت سی و چهارم 🎬

107 14 2
                                    

قسمت سی و چهارم

سرگیجه ی مستی با ورم سرش باعث سردرد بدی شده بود با اینحال به هر نحوی بود خود را به خانه و جلوی واحد دونگهه رساند.برای صحبت با او و اثبات بی گناهی و طلب بخشش صبر نداشت. برای دوباره دیدن آن چشمان خمار برای شنیدن صدای دلنواز و شیرین ، برای چشیدن آن لبهای خوش طعم و سرخ.

اصلاً نمی دانست قرار است چه بگوید و چطور شروع کند. فقط می خواست خود را به دونگهه برساند و آرامش بگیرد ولی تا مشتش به در خورد و در باز شد . برخلاف انتظارش چهره ی ناشناس مرد جوانی بجای دونگهه زیبایش ظاهر شد و حس حسادت ناگهانی حتی فرصت نداد تعجب کند یا او را بجا بیاورد:

"تو دیگه کدوم خری هستی؟"

شیوون با دیدن چشمان نیمه باز و شقیقه ی ورم کرده ی هیوک خنده ی اجباری کرد:

"از لطفتون ممنونم آقای لی. بفرمایید داخل"

ولی هیوک دوست نداشت با این جوان مزاحم زیر یک سقف باشد. از همانجا داد کشید:

"دونگهه؟"

شیوون سرش را برگرداند و با چشمان متعجب نگاه خندانی به دونگهه انداخت .هیوک دوباره نعره زد:

"دووووونگهههه؟"

شیوون از سر راه کنار رفت و دونگهه خود را جلوی در رساند:

"چه خبرته آبروریزی میکنی؟ بیا تو"

هیوک با دیدن چهره ی لطیف معشوق آرام گرفت: "اونو از خونه ات بینداز بیرون"

شیوون که پشت سر دونگهه  بود خنده ی خشم آلودی کرد: "منظورش از اون منم؟"

دونگهه از این پررویی هیوک عصبانی شد: "چی میخوایی هیوک؟"

هیوک بزور روی دو پا بند بود. تنش تاب میخورد و به کمک دیوار سر پا مانده بود:

" باید باهات حرف بزنم . بگو رفیقت تنهامون بذاره"

دونگهه با کلافگی غرید: "با این حالت نه نیازه حرف بزنیم نه الان وقتشه. می شه از اینجا بری؟"

شیوون هم از پشت اضافه کرد: "من اومدم پیشش تا کمکش کنم نمیبینی دستش شکسته؟"

هیوک دیگر تحمل نکرد و تلو تلو خوران داخل شد:"خودم کاراشو میکنم تو برو"

شیوون با تمسخره گفت: "تو؟ مست پاتیل با اون سر گوجه ای که معلوم نیس کجا کوبیدی؟"

هیوک بناگه داد کشید:"گفتم گم شو"

دونگهه با ناباوری به شیوون نگاه کرد. شیوون چشمک زد که چه کند و دونگهه سر تکان داد:

"بهت زنگ میزنم"

شیوون فهمید عذرش را می خواهد و برای برداشتن کت و موبایلش به آشپزخانه رفت. هیوک به زور تا وسط هال رفت و به انتظار ایستاد. دونگهه از پشت نزدیک شد:

Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>Donde viven las historias. Descúbrelo ahora