"هنوزم تب داری"
هیوک ساق پای لخت دونگهه را که در آغوشش بود نوازش میکرد. دونگهه لمیده روی کاناپه ورقه های پیرینت شده ی سناریو را ورق میزد:
"صفحه ی هشتم رو بخون ببین چی میشه"
ولی دست هیوک زیر حوله بالاتر می آمد:
"میخوایی برات یه قهوه ی داغ بیارم؟"
دونگهه با عصبانیت پایش را تکان داد:
"نکن هیوک! از دوش گرفتن خسته شدم"هیوک با خجالت دستش را پس کشید:
"خب؟ صفحه ی هشتم چی میشه؟"
و سناریوی خودش را که کنار گذاشته بود دوباره برداشت:
"اوه حمله به رستوران مادرم!"
و دوباره دست روی مچ پاهای دونگهه که روی زانوهایش بود گذاشت ولی دونگهه از ترس آنکه دوباره به بهانه ی ماساژ پیشروی کند پاهایش را جمع کرد و کنار هیوک نشست:
"دیالوگ طولانی داریم...باید تمرین کنیم"
"این صحنه مال پس فرداست...واسه فردا..."
هیوک با دلگیری به اول سناریو برگشت:
"بازم صحنه ی مشترک نداریم"
و با خشونت ورقه ها را دوباره روی مبل خالی کنارش پرت کرد:
"مثلا زندگی ماست ولی همش به حاشیه میرن...پس کی قراره بفهمیم برادریم؟"
دونگهه با کنجکاوی سناریو را میخواند:
"هنوز بیست قسمت باقی مونده...ولی..."
با نگرانی سرش را بلند کرد:"مطمئنی میتونی این صحنه ها رو بازی کنی؟"
هیوک با نگرانی نگاهش کرد:"منظورت چیه؟ کدوم صحنه ها؟"
"همین صحنه های زد و خورد یا...عاشقانه های بعدی که مسلماً تا آخر سریال نوشته میشه"
"مگه تا حالا بازی نکردم؟"
دونگهه شانه بالا انداخت و حس کرد نای نشستن ندارد پس دوباره دراز کشید و اینبار بجای پاهایش سرش را روی زانوی هیوک گذاشت:
"نمیدونم...رابطه ی ما روی بازی تو تاثیر میذاره و کارگردان رو دیوونه میکنه!"
هیوک راضی از اینکه میتواند با موهای دونگهه بازی کند دست بر سرش کشید:
"وقتی تو رو کنارم دارم مشکلی ندارم ولی تا فاصله می افته یا یکی حضور داره دیوونه میشم!"
دونگهه همانطور به پهلو سناریو را سرسری میخواند:
"و این بنظرت طبیعیه؟"
هیوک انگشتانش را لای موهای خوشرنگ دونگهه فرو کرد و شانه زد:
"مگه میشه جلوی تو طبیعی رفتار کرد؟"
BẠN ĐANG ĐỌC
Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>
Fanfictionفیکشن: بازی جنون کاپل: ایونهه 🔥و.... ژانر: رومنس ، اسمات ، روانشناختی ☢در حال آپ (پنج شنبه ها و دوشنبه ها) نویسنده اصلی:amy western Editor: shimmer خلاصه فیک: خلاصـه: عاشقی را بلد نبودند. شاید هم میدانستند اما فقط این سبک آنها بود! لی اونهیوک با...