🎬قسمت شصت و چهار🎬

61 11 3
                                    

ووت ⭐فراموش نشه❄💙

خیره به عکسهای خودش در گوشه ی آینه لبخند به لب پرسید:

"تو امروز ضبط داشتی؟"

هیوک شیر آب را بست و کمر راست کرد:

"آره...صحنه ی بازداشتگاه با اون بچه دزد"

دونگهه حوله را قبل از او از جایش درآورد و به سمتش دراز کرد. از دیدن چشم کبود و لب پاره اش شرمنده و پشیمان بود.

"که با این وضع نمیتونی بازی کنی"

هیوک حوله را گرفت و درحالیکه با احتیاط صورتش را خشک میکرد گفت:

"چرا نشه؟ میتونن با گریم مخفی کنن"

دونگهه بازویش را گرفت و مجبورش کرد رو به او بچرخد:

"شاید چشمت رو بشه ولی لبت..."

و با دلسوزی چانه اش را گرفت تا زخمش را دقیق تر نگاه کند. پارگی کوچکی بود ولی باز هم بچشم میزد.

"نمیشه"

هیوک دستهایش را دور کمر او انداخت و او را به سینه خود چسباند:

"چطوره ببوسیش تا خوب بشه؟"

ولی ذهن دونگهه درگیرتر از آن بود که توجهی به لوس بازی عاشقانه ی او بکند:

"بذار با کارگردان تماس تصویری بگیرم و شرایط رو توضیح بدم" 

و قبل از آنکه هیوک بتواند ببوسدش از آغوشش خارج شد و گوشی را از جیبش بیرون کشید.
هیوک به چهره ی خود در آینه نگاه کرد و با کلافگی فوت کرد:

"خیر سرم استعفا دادم"

دونگهه نگاه کجی به او انداخت: 

"خب شاید بهتر باشه قبل هر چیزی تکلیف منو روشن کنی!"

هیوک از جدیت دونگهه نگران شد:

"در چه مورد؟"

دونگهه گوشی را پایین آورد:"چیزایی که به تهیه کننده گفتی..."

هیوک باقی سوالش را فهمید و جواب داد:"سر حرفم هستم"

دونگهه انگشت به سمت صورتش گرفت:

"ببین هیوک. اگر یه بار دیگه بزنی زیرش من نیستم!"

هیوک باز هم می خواست شوخی کند ولی از اخم دونگهه ترسید و سر تکان داد:

"تا آخرش هستم"

دونگهه به سمت در چرخید:"پس بیا بریم سر ست"

و در را باز کرد به راهرو رفت. هیوک شوکه دنبالش رفت:

"با این وضع کجا بیام؟"

دونگهه رو به او کرد:

"کی بود میگفت با گریم حل میشه؟"

هیوک با خستگی نالید:"مسئله فقط ظاهرم نیست..."

Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>Donde viven las historias. Descúbrelo ahora