ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ sɪx| ʙʟᴀᴄᴋ sᴡᴀɴ

212 49 35
                                    




"قوی سیاه، برگرفته از ‌اثر معروف نقاش‌ بریتانیایی هنری هالیدیه. برخلاف کارهای قبلیش قوی سیاهِ دریاچه، نقاشی‌ای تیره، به نشانه‌ی درد و عذابیه که مردم در اون دوران تحمل می‌کردن و شاید همین دلیلیه که نسبت به اثار دیگه‌اش محبوبیت کمتری داره."

حقیقت. آنچه همگان از آن می‌گریختند.

برخواست و طرف نور پروژکتور عظیمی رفت که بُرد را پوشانده بود. دکمه‌ای را فشرد و تصویر مقابلشان عوض شد. جسدهای سلاخی و رنگ گرفته از خون. نگاه‌اش را دزدید. حس بدی داشت.

"امروز دهمین جسد رو پیدا کردیم. مطابق عکس‌ها.." به جسم پسری که امروز از آب گرفته بودند اشاره کرد. "روی بدنش طرح قوی سیاه رو داره که کم ارزش‌ترین نقاشی آقای هالیدیه و.." تصویر را تغییر داد و جایی دیگر را نگریست. جسد در میان گُل‌های رنگی پوشیده شده بود. ریه‌هایش از جا در آمده بودند و به جای آن بوته‌های صورتی رنگ گل قرار گرفته بود. "تاسف‌باره که دکترهای خوبی از شهرمون... و البته خانواده‌هاشون توسط این قاتل در خطرن... من و تیمم به این نتیجه رسیدیم که با توجه به تزیئنات و رنگ‌ها...هر قتل از روی یک نقاشی الهام گرفته شده."

نامجون سخنانش را تایید کرد و در کنار یونگی ایستاد. قامت بلندش روی مرد سایه می‌انداخت. با لیزری که در دست داشت به مقتول اشاره کرد. "حدسمون اینکه اون خودش رو از جامعه دور می‌دونه و می‌شه به افرادی شبیه لوییس گاراویتو، دانیل کامارگو، پدرو رودریگز و یانگ‌شین‌هانگ اشاره کرد که همه‌اشون تجربه‌های قتل مشابهی رو توی پرونده‌اشون دارن. تست‌هایی که بعد از دستگیری ازشون گرفته شده نشون دهنده‌ی جامعه‌ستیزی و واقعیت دور بودن از آدم‌ها رو نشون می‌ده." نگاه خیره‌اش را به افرادی دوخت که سر تا سر میز دایره‌‌ای شکل نشسته بودند. با نگاه کوتاهی واقعیت هر کدامشان را کشف می‌کرد. افرادی که در این اتاق بودند، به جز او‌ و یونگی هیچکس واقعا اهمیت نمی‌داد.

تکان دادن دست و پا، بهم ریختن موها، چرخاندن چشم. علاقه‌‌ای به شنیدن حرف‌های آن دو نفر نداشتند ولی همچنان از سر ادب- و البته اجبار- آن جا نشسته بودند و موافقت خود را اعلام می‌کردند. روباههای دو رو. زیر نگرانی ساختگیشان رضایت پنهان شده بود.

ترسی که ایجاد کرده بودند. چگونه می‌شد تضمین کرد افراد اینجا بی‌گناه‌اند؟ و چرا هیچکس نمی‌فهمید آمار مرگ افراد جوان دِیپت از پیرها و مریض‌ها بیشتر بود؟

"از نظر روانشناسی مجرم فردی درونگرانست که خودش رو در پوسته اجتماعی بودن پنهان کرده. ممکنه هرجایی باشه ولی متوجه حضورش نمی‌شیم." پوشه‌هایی که پیش از آمدن به جلسه از بکهیون و سون‌یونگ گرفته بود را برداشت و عکس مضنونین احتمالیش را به بُرد چسباند. دلش پیچ خورد. "این لیست افرادین که من... دکتر کیم و دکتر بیون از بین بیمارهامون انتخاب کردیم. چوی‌سوبین، هان‌جکسون، لی‌مینهو، نزدیک سومین ده‌ از زندگیشونن... شغل اداری و وسواس‌های فکری از ویژگی‌های مشترکشونه."

Depite ~|| Yoonseok, Namjin AuМесто, где живут истории. Откройте их для себя