× بکهیون باید انتخاب کنی
تمام صورتش از اشکهاش خیس شده بود. با صدای بلند هق هق میکرد.
_ التماست میکنم... تو رو خدا اینکارو نکن.
روی زمین زانو زده بود و التماس میکرد. اون نمیخواست انتخاب کنه. نمیتونست انتخاب کنه
× داری وقتمو تلف میکنی پسر. فقط یه انتخابه. فقط... یه... انتخابه
حالش داشت بهم میخورد. هر لحظه امکان داشت بالا بیاره. پدرش و آقای پارک دست و پاشون بسته بود. دهنشون بسته بود و مقابلش روی زمین زانو زده بودن. اون مرد... اون بالای سرشون بود. اسلحش تو دستش بود و داشت ازش میخواست انتخاب کنه. بیرون بارون میومد. اون شب خیلی بارون میومد و رعد و برق میزد.
از بارون متنفر بود و از رعد و برق میترسید. ترسش رو بیشتر میکردن. حالش خوب نبود. صداها تو سرش گنگ بودن. پاش بخاطر زخم عمیق و خونریزی ای که داشت به شدت میسوخت. شاید بخاطر اینکه خون زیادی ازش رفته بود سرش گیج و منگ بود. شایدم از شدت ترس این اتفاق افتاده بود.
× میدونی که اگه خودم انتخاب کنم ممکنه بعدا خوشت نیاد پسر.
با صدای بلند جیغ زد:
_ من نمیتونم انتخاب کنم...نمیتونم
× اگه انتخاب نکنی هردوشون رو میکشم. این به نفع منه و... به ضرر تو
صدای هن هن کردنای پدرش و آقای پارک رو میشنید. داشتن تقلا میکردن خودشون رو نجات بدن. اونها هم داشتن اشک میریختن. همگیشون ترسیده بودن.
چرا نیروهای کمکی نمیرسیدن؟ برای چی کسی به دادشون نمیرسید؟
_ منو بکش... تو رو خدا منو بکش.
این هم یه انتخاب بود دیگه مگه نه؟ اون خودشو انتخاب کرده بود. میتونست اونو بکشه.
پدرش با دهان بسته داشت اشک میریخت. اقای پارک هم همینطور. پدرش به خودش اشاره میکرد. میگفت منو انتخاب کن. بذار منو بکشه.
نه اون نمیتونست چنین کاری بکنه. مگه آسون بود؟ یه قاتل زنجیره ای بالای سر پدرت، تنها کسی که تو دنیا برات مونده و همینطور پدر معشوقت، تنها کسی که تو دنیا براش مونده وایسه و ازت بخواد انتخاب کنی.
پدر معشوقت حکم عموت رو داشته باشه و پدرت هم... تنها کسی باشه که از کل این جهان هستی داری.
چرا اصلا باید همچین کاری میکرد؟ این دیگه چه بازی مسخره ای بود؟ اینکه هرکی رو انتخاب کنی اون میمیره. دقیقا جلوی چشمای بقیه.
اون داشت دیوونه میشد. باید چیکار میکرد؟ چرا اون باید کسی بود که انتخاب میکرد؟ ای کاش آقای پارک یا پدرش انتخاب میکردن کی باید بمیره.
اون راضی بود خودشو انتخاب کنن. اگه یکی رو انتخاب میکرد و اون جلوی چشمش میمرد دیگه چطوری میتونست زندگی کنه؟ مطمئنا دیوونه میشد.
YOU ARE READING
The tormentor[Completed]
Fanfictionشکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی ن...