به سختی لای پلک هاش رو باز کرد و به اطراف نگاه انداخت. کاملا به خاطر داشت که دیشب چه اتفاقی افتاده. چان اونو به اتاق خودش برده و تو بغل خودش خوابونده بود.
بهش تشر زده بود ولی کاری باهاش نداشت. هنوز لباسهاش تنش بود و بدن درد هم نداشت. این یعنی وقتی که خواب بوده هم بلایی سرش نیاورده. نگاهش رو به کنارش داد. تخت خالی بود و اثری از حضور چانیول هیچ جای اتاقش به چشم نمیخورد.
با عجله از روی تخت پایین پرید و سمت در رفت. دلش نمیخواست اونجا بمونه. نمیدونست دیشب اون مرد چش شده بود که انقدر متفاوت رفتار میکرد ولی یه چیزی که براش به خوبی مشخص بود این بود که اون مرد قرار نیست همیشه مثل دیشب رفتار کنه.
در اتاق رو باز کرد و به بیرون سرک کشید. از طبقهی پایین سر و صدا میومد. به اون که ربطی نداشت پس پاورچین پاورچین سمت اتاقش رفت و در رو باز کرد. با دیدن اتاق خالی و بدون تخت و مبل چشماش تا آخرین حد گرد شد و نگاهش رو به اطراف داد.
نه خبری از تخت و مبل بود و نه کمد لباس ها و میز ارایشش... وسایلش کجا رفته بود؟ چرا اون اتاق رو خالی کرده بودن؟ نکنه میخواستن از اون خونه بندازنش بیرون؟
با عجله از اتاق بیرون رفت تا ببینه چه خبره که صدای لوهان رو از طبقه ی پایین شنید.
× هیونگ این کار واقعا دیگه زیادیه. مگه اون بچه چیکارت کرده که داری اینطوری اذیتش میکنی؟ اون پسر دو ساله که دیگه کاری به کارت نداره.
صدای بم و جدی چانیول هم به گوشش خورد.
+ خودت میدونی کار الانم ربطی به اون پسر نداره پس الکی بزرگش نکن.
× نه من هیچی نمیدونم. چون تو هیچی بهم نمیگی. بک هم عوض شده. هیچی بهم نمیگه. حتی وقتی میخوام بهش دست بزنم دو متر میپره. از پشت که اصلا نمیشه بهش نزدیک شد چون اونقدر خطرناک شروع به لرزیدن میکنه که فکر میکنم هر لحظه ممکنه به تشنج بیوفته.
لب پایینش رو به دندون گرفت و منتظر موند تا ببینه دیگه چیا میگن. اگه چانیول فکر میکرد اون عمدا این واکنشها رو نشون داده تا به لوهان بفهمونه باهاش چیکار کرده چی؟
+خب که چی؟
× هنوزم باور نداری با اونکاری که باهاش کردی چقدر روی روح و روانش تاثیر گذاشتی؟ تو چندتا مقاله ی مربود به کیس های تجاوز خوندم خیلیاشون حتی بعدش خودکشی هم کردن. میدونی این یعنی چی؟ اگه بلایی سرش بیاد چی؟
صدای پوزخند حرصی چان رو شنید.
+ به جای اینکه مثل کاراگاه ها دنبال کیس های مشابه بگردی فقط سرت به کار خودت باشه لو.
× من نگرانشم. اینطوری هم که تو داری روز به روز محدودترش میکنی خیلی خطرناکه.
+ کی قراره یاد بگیری تو کاری که به تو ربطی نداره دخالت نکنی لو؟ کی قراره بفهمی که من برای انجام کارهام از تو اجازه نمیگیرم؟
YOU ARE READING
The tormentor[Completed]
Fanfictionشکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی ن...