روی مبل راحتی و رنگ و رو رفتهی گوشهی اتاق نشسته بود و هر چند ثانیه یکبار ساعتش رو چک میکرد. هوای داخل اتاق به شدت گرم و گرفته بود.
بوی گند عود هم فضا رو پر کرده بود و سردردش رو تشدید میکرد. از صبح بارها با خودش کلنجار رفته بود که نیاز هست تا اینجا بیاد یا فقط باید بیخیال شه و به حرفهای لو اعتماد کنه.
سادگی اتاق به شدت تو ذوقش میزد. هیچ تابلویی به دیوار نبود و رنگ های سرد و بی روح در و دیوارا داشت عذابش میداد. مطمئنا هر انسان عادیای که برای ده دقیقه تو اون اتاق مینشست به این نتیجه میرسید که یه مشکل روانی بزرگ داره و حتما اون دکتر اینجاست که بهش کمک کنه و نجاتش بده. این قطعا یه ترفند احمقانه از طرف اون دکتر بود که بخواد برای خودش و سرگرمیش بیمار روانی پیدا کنه...
برای بار هزارم به ساعتش نگاه کرد و درست لحظهای که از اومدنش منصرف شد و با برداشتن کتش سمت در رفت و بازش کرد با مرد جوونی پشت در بود و دستش رو برای گرفتن دستگیره دراز کرده بود رو به رو شد.
_ اوه خیلی ممنونم... میتونین در رو ببندین.
دکتر کیم با لبخند گفت و از کنارش رد شد. با اخم چرخید سمتش و خواست حرف بزنه که جلوی خودش رو گرفت. فایدهی بحث کردن چی بود؟ اونا هنوز حتی همدیگه رو هم نمیشناختن. در رو بست و برگشت داخل. روی مبلی که کمی پیش روش نشسته بود جا گرفت و کتش رو کنارش گذاشت.
کیم جونمیون عینک طبیش رو به چشم زد و بعد از برداشتن دفتر و خودکارش روی مبل یک نفرهی مقابل چان جا گرفت و به روش لبخند زد.
_ آقای پارک... از دیدنتون خوشحالم. با برادرتون صحبت کرده بودیم و مشتاق بودم که خودتون رو هم از نزدیک ببینم.
چان بهش لبخند نمیزد و فقط با جدیت نگاهش میکرد. بدستش رو بالا آورد و به ساعت مچیش اشاره کرد.
+ قرار مشاورمون برای ده دقیقهی پیش بود.
_ اوه واقعا؟ من تا جایی که تونستم خودم رو به سرعت رسوندم. سعی میکنم بار بعد سریعتر باشم.
بار بعدی وجود نداشت. اون فقط اینجا بود تا درمورد بک ازش سوال بپرسه و بعدش... دیگه هیچ وقت نزدیک این مطب هم نمیشد. دستی به موهاش کشید و شروع به صحبت کردن کرد
+ من زیاد عادت ندارم مقدمهچینی کنم. پس یک راست میرم سر اصل مطلب. همونطور که میدونین برادرم چند روز پیش به ملاقاتتون اومده. درمورد یک نفر دیگه باهاتون صحبت کرده و شما احتمال دادین اون آدم...
جونمیون با لبخند سر تکون داد و گفت:
_ بکهیون...
+ بله؟
_ اون آدمی که ازش حرف میزنین، اسمش رو میدونم. میتونین از اسمش استفاده کنین
+ لو گفته بود از اسمش چیزی بهتون نگفته.
YOU ARE READING
The tormentor[Completed]
Fanfictionشکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی ن...