50

1.6K 329 90
                                    

دستگیره ی در رو چند بار بالا و پایین کرد ولی اون در لعنتی قفل بود. با شونه چند بار به در کوبید‌. بازوش غرق خون بود و به شدت درد میکرد ولی اهمیتی نداد‌. الان به جز بک هیچ چیز دیگه ای براش اهمیت نداشت.
فقط میخواست اون رو پیدا کنه.. اونجا بود نه؟ باید اونجا میبود... باید...

در آخر موفق شد اون در لعنتی رو بشکنه و داخل شه.  نگاهش رو تو کل اتاق چرخوند و بالاخره دیدش. خودش بود. بکهیون با دستها و پاهای بسته گوشه ی اتاق روی زمین افتاده بود و چشمهاش بسته بود...

اسمش رو با صدای بلند فریاد زد و سمتش دوید. روی زمین افتاد و جسم لاغرش رو تو آغوش گرفت. اونجا بود. بالاخره پیداش کرد.

+ هیون... عزیزدلم. هیون صدامو میشنوی؟

چند بار با صدای بلند صداش زد و با دست به صورتش زد. نمیدونست اون از ترس یخ کرده یا هوای اتاق سرده. بک خیلی لاغر شده و زیر چشمهاش گود افتاده بود. چه بلایی سرش آورده بودن؟

اشکهاش صورتش رو خیس کرده بودن و دندوناش از لرز روی هم میخورد. پیشونیش رو محکم بوسید و سرش رو به سینه‌اش چسبوند. حتی دستها و پاهاش رو هم باز نکرده بود فقط جسم کوچیکش رو به خودش میفشرد و گریه میکرد.

+ بک... عزیزم تو رو خدا چشماتو باز کن. هیون... خواهش میکنم.

بک با شنیدن اون صدا و عطر آشنا که زیر بینیش بود به آرومی چشمهاش رو باز کرد و تو چشمهای غرق اشک چان نگاه کرد. خودش بود. پس بالاخره پیداش کرد...

چان با دیدن چشمهای باز اون پسر با گریه خندید و گونه‌اش رو بوسید.

+ تموم شد عزیزدلم. تموم شد پیدات کردم. دیگه کسی نمیتونه اذیتت کنه. همه چیز تموم شد. من پیدات کردم.

صورتش رو غرق بوسه کرد. بک گرمای لبهاش رو روی تمام نقاط صورتش حس میکرد و با نفس های نامنظم به سقف خیره شده بود. یه صدایی درونش فریاد میزد:

" پیدام کرد... به زودی میفهمه اعتیاد پیدا کردم"

فلش بک سی و شش ساعت قبل:

راضی کردن کیم تهیونگ به هیچ عنوان کار سختی نبود، به خصوص حالا که میدونست اون مرد از فاش شدن هویتش پیش بقیه و به خصوص مارکوس نفرت داره.

تهیونگ باز هم میخواست ادای بیخیالها رو دربیاره ولی اون بهش اجازه نداد و با نوشتن آدرس مشخصی روی دستمال کاغذی اون رو به سمتش هل داد و گفت:

+ اگه نظرت عوض شد به این آدرس بیا... من میتونم در کسری از ثانیه اطلاعاتت رو برای مارکوس بفرستم و زمانی که شما درگیر جنگ با همدیگه این بکهیون رو پیدا کنم و از اینجا ببرم. میدونی که میتونم این کار رو بکنم.

_ اگه اینطوری که میگی باشه پس چرا انجامش نمیدی؟

+ چون این بار فرق میکنه. این بار میخوام‌ برای همیشه نابودش کنم. اینطوری‌ دیگه نمیتونه برام دردسر درست کنه.

The tormentor[Completed]Where stories live. Discover now