دختر کنارش برای بار دهم دهنش به اعتراض باز شد:
_ تا کی باید منتظر باشیم تا برسن؟
نگاهش به ساعتش بود و از شدت هیجان نمیتونست روی پاهاش بند باشه.
حدود سی نفر از افرادش اطراف اون کارخانه ی متروکه مستقر شده بودن تا در صورت نیاز کاورش کنن+ هنوز پنج دقیقهی دیگه مونده لیلی. عجله نداشته باش.
دختر پوفی کرد و تابی به موهای بلندش داد.
_ جا قحطه که خواستن بیایم اینجا؟ خدا کنه تو یکی از اون اتاقهای طبقه ی بالا یه تخت پیدا بشه حداقل.
با پوزخند گفت:
+ فقط روی تخت میتونی انجامش بدی؟
_ نه... همه جوره اوکیم. ولی اینجا رو ببین. به شدت خاک گرفته و کثیفه. تازه سرد هم هست... من لباس زیاد نپوشیدم.
خب اون دختر زیادی ناز و افاده داشت. حیف که کارش بهش گیر بود وگرنه خوب بلد بود کاری کنه که دیگه نتونه بهانه ای بگیره.
اون دختر میشد گفت بهترین فاک بادیای بود که از لحظه ی ورودش به برلین داشته و با اینکه خیلی ازش تو رابطه لذت نمیبرد اما از بقیه بهتر بود و صدای اعتراضشم خیلی دیر درمیومد.
+ کارهایی که بهت گفتم رو انجام دادی؟
_ آره... ست پوشیدم.
+ دیگه؟
_ شیو هم کردم.
+ دیگه؟
_ از همون لوسیونی که بهم دادی هم استفاده کردم. بوش رو نفهمیدی؟
اونقدر حواسش به محیط اطرافش بود که به این چیزها توجهی نکرده بود.
دختر موهاش رو کنار زد و اون خم شد رو گردنش تا بتونه عطر لوسیون رو بو بکشه.× اممم... خیلی ممنونم که سر وقت رسیدین.
با شنیدن صدای اون پسر سرش رو از تو گردن دختر کنارش بیرون کشید و نگاهش کرد. جونگکوک لبخند معذبی زده و سرش پایین بود.
دختر موهاش رو مرتب کرد و سعی کرد پیرهن کوتاهش رو کمی پایین تر بکشه.+ سر وقت نرسیدیم. این شمایین که سر وقت رسیدین. ما خیلی وقته اینجا منتظریم.
جونگکوک سر تکون داد و گفت:
× یکم دیگه بقیه ی بچه ها هم میرسن. شما گرم کردین؟
ته یه تای ابروش رو بالا داد و پوزخند زد:
+ برای چی باید گرم کنیم؟ من همیشه گرمم...
× مگه میشه؟ بدنت میگیره ها...
+ این مسخره بازیا مخصوص تازه کارهاس نه من که یک عمر تجربه دارم.
جونگکوک با ابروهای بالا انداخته یکباره از سر تا پی هر دو نفر رو از نظر گذروند و گفت:
YOU ARE READING
The tormentor[Completed]
Fanfictionشکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی ن...