سلام به تو دوست عزیز من
من بیون بکهیونم و باید بهت بگم که...
به زندگی من خوش اومدینفس عمیقی کشید و صفحه ی اول رو ورق زد.
" هیچوقت فکرش رو نمیکردم که اولین خاطره ی این دفتر چنین چیز عادی و در عین حال قشنگی بخواد باشه...
امروز از صبح همه چیز نابود بود. برای مدرسه خواب موندم و بیرون بارون میومد. بابا بیدارم نکرد چون خودشم خواب مونده بود.
خیلی خوش شانس بودم که آقای پارک صبح اومده بود خونمون و با بابام کار داشت برای همین چانیول کمکم کرد و رسوندم مدرسه.
کلاس اول رو از دست دادم اما خیلی مهم نبود چون به هر حال من از ریاضی متنفرم. تمام طول روز میتونستم نگاه های عجیب کلارا و مارشل رو روی خودم حس کنم. اون دوتا دختر فضول قطعا دیده بودن که چانیول منو رسوند مدرسه برای همین خیلی اعصابشون بهم ریخته.
بهتر... شاید حداقل اینطوری دست از نگاه های مسخرشون به لویی بردارن.
کلاسهای دیگه عادی بودن و وقتی بالاخره از مدرسه آزاد شدم و سمت در خروجی رفتم لوهان سرم هوار شد و پیشنهاد داد باهاش برگردم خونه و بسکتبال بازی کنیم.
این چیزی نبود که من بتونم باهاش مخالفت کنم. من در مقابل دوتا چیز هیچوقت نمیتونم مقاومت کنم و این رو خیلی وقته فهمیدم. یکی بسکتباله و دومی... حرف زدن با لویی
با لوهان که برگشتم خونشون به بابا خبر دادم که تا شب برنمیگردم و تا جایی که تونستیم تو حیاط بسکتبال بازی کردیم. لوهان بهتره یه فکری به حال خودش بکنه چون روز به روز داره تو این ورزش پسرفت میکنه و دیگه حتی نمیتونه یه گل هم بهم بزنه.
بسکتبال بازی کردنمون که تموم شد برگشتیم داخل خونه و اونوقت بود که فهمیدم چانیول خیلی وقته برگشته اما برای بازی پیشمون نیومده.
آقای پارک گفت مریض شده و رفته تو اتاقش بخوابه. لوهان بعد از اینکه شامشو خورد فوری ازم خداحافظی کرد و برگشت تو اتاقش. پسر حسود... مشخص بود بخاطر باختش ناراحته و احتمالا میخواست بره تو اتاقش گریه کنه.
آقای پارک گفت رانندشو همراهم میفرسته اما من دوست داشتم قبل از رفتن لویی رو ببینم. برای همین از پله ها بالا رفتم و در اتاقشو خیلی آروم باز کردم. روی تختش خوابیده بود و دوتا پتوی خیلی ضخیم روی خودش زده بود. مشخص بود لرز داره.
دوست داشتم بذارم استراحت کنه ولی میخواستم باهاش حرف بزنم برای همین بدجنسی کردم و رفتم سمتش. پتو ها رو کنار زدم و روی تخت کنارش خوابیدم. تختش یک نفره بود برای همین سریعا متوجه شد و با جدیت ازم خواست از اتاق برم بیرون چون ممکنه ازش سرما خوردگی بگیرم
YOU ARE READING
The tormentor[Completed]
Fanfictionشکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی ن...