× قربان همین الان دکتر از اتاقش رفت بیرون. پسره بیدار شده میتونین بیاین داخل.
تماس رو قطع کرد و با پایین تر کشیدن کلاه کپش سمت راه پله رفت. جونگکوک طبقه ی دوم تو اتاق وی آی پی بستری شده بود و حالا که کسی اون دور و بر نبود بهترین موقعیت برای حرف زدن باهاش بود.
نگهبان با دیدنش کمی از در فاصله گرفت و براش سر تکون داد. بدون اینکه در بزنه داخل شد و در رو پشت سرش بست.
جونگکوک روی تخت دراز شده و از پنجره بیرون رو نگاه میکرد.
بهش نزدیک شد و کنار تختش وایساد.+ بهت نمیخورد انقدر مردنی باشی. یجوری تب کرده بودی که فکر کردم ممکنه مثل شمع آب شی.
جونگکوک پوزخندی زد و چرخید سمتش و نگاهش کرد. با دقت اونو از نظر میگذروند. کم کم پوزخندش عمیقتر شد و همین باعث شد تهیونگ یه تای ابروشو بالا بده و با تعجب نگاهش کنه.
+ چرا اینطور نگام میکنی؟
_ دارم به این فکر میکنم که شاید تنها راه اینه که عاشقت شم.
ته با تعجب نگاهش کرد و دید که نیشخند اون پسر عمیقتر شد.
+ چطور به همچین نتیجه ای رسیدی؟
جونگکوک با بیخیالی شونه بالا انداخت و بالاخره نگاهشو از اون مرد گرفت.
_ اگه بخوام از شرت خلاص شم این تنها راهه. بابام عادت داره چیزایی که دوستشون دارمو ازم بگیره. توام میتونی یکی از اون چیزا باشی.
تهیونگ پوزخندی زد و شروع به قدم زدن در طول اتاق کرد.
+ هنوز نفهمیدی بچه؟ تا من نخوام تو نمیتونی از اینجا بری. این اصل هیچوقت تغییر نمیکنه.
برگشت سمت جونگکوک و دید با لبخند انگشت فاکشو سمتش گرفته. از حرکتش باید عصبانی میشد ولی به جاش خندش گرفت و با صدای بلند خندید.
+ خب بگذریم. همینکه سرمت تموم شه برمیگردیم خونه و اونوقت میتونم همون انگشتو بکنم تو...
_ بابام به حرفت گوش نمیده.
جونگکوک پرید تو حرفش و با جدیت گفت.
+ چرا گوش نمیده؟
_ چون ازش یه چیز غیرممکن میخوای. همین یعنی مارکوس رو خوب نشناختی.
تهیونگ با سرگرمی سر تکون داد و روی مبل نزدیک به تخت نشست.
+ خب بهم بگو مارکوس چطور آدمیه پس. شاید بتونم بشناسمش.
_ خودخواهه. به جز خودش و سودش به هیچ چیز دیگه فکر نمیکنه. به کسی باج نمیده و از همه مهمتر... براش مهم نیست اگه منو بکشی.
لحن جونگکوک خنثی و بی حس بود. انگار نه انگار که داشت درمورد پدر خودش حرف میزد. ته کمی رو به جلو خم شد و دستهاش رو روی پاهاش گذاشت و تکیه گاه بدنش کرد.
YOU ARE READING
The tormentor[Completed]
Fanfictionشکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی ن...