54

1.3K 309 71
                                    

بک باز هم همون کار رو کرد. بدن درد به قدری بهش فشار آورد که دوباره گوشی رو گرفت و بعد از حبس کردن خودش تو دستشویی برای مارکوس نوشت:

_ دو ماه دیگه یه مهمونی مهم برگزار میشه. اون از اینکه تو شرکت کنی میترسه چون میگه اگه جنس جدیدت رو بفروشی کارش تمومه.

بعد از چند دقیقه پیامش جواب داده شد.

+ چه مهمونی ای؟

_ کسی به اسم کریس مهمونی رو برگزار میکنه. فقط تونستم این رو بفهمم. اگه شرکت کنی و جنست رو معرفی کنی خیلی خوب میشه.

میخواست بهش تلقین کنه که اطلاعات خوبی بهش داده تا بتونه به چیزی که میخواد برسه.

+ باشه. جایزت رو برات میفرستم.

با پشت دست عرق روی پیشونیش رو پاک کرد و نوشت:

_ لطفا یکم بیشتر برام بفرست. اون بار خیلی کم بود.

+ شوخیت گرفته؟ سه بسته برات فرستادم به این زودی همه رو مصرف کردی؟

اون فقط یک بسته سس دریافت کرده بود. یعنی همه‌ی پوکه ها رو تو همون بسته ریخته بودن؟

_ لطفا کمی بیشتر برام بفرست. من دارم همه‌ی تلاشم رو میکنم.

با آفلاین شدن و بی جواب موندن پیامش پلکهاش رو روی هم گذاشت و نفسهای عمیقی کشید. از اینکارش متنفر بود ولی چاره‌ی دیگه ای نداشت. امیدوار بود تا دو ماه دیگه اتفاقهای زیادی بیوفته و اون مهمونی برگزار نشه. اینطوری کمتر از خودش و کارهاش متنفر میشد.

از سرویس بهداشتی بیرون اومد و گوشی رو سر جای قبلیش برگردوند. ساعت یازده شب بود و اون
نمیدونست تا کی باید منتظر بمونه. یعنی تا فردا باید صبر میکرد؟ چطور میتونست؟ اون خیلی درد داشت...

عصر چانیول بهش مسکن زد و گفت اگر دوباره درد داشت خبرش کنه. شاید اینطوری میتونست تا فردا دووم بیاره. لوهان گفته بود که با دیدن فیلمش فهمیدن که مارکوس یه چیزی بهش داده و برای همین هر زمان که حس کرد درد داره میتونه ازشون بخواد بهش مسکن بدن.

گوشی دیگرش رو برداشت و به چان پیام داد.

"_ من درد دارم. بیا بهم مسکن بده."

روی تخت ولو شد و منتظر موند ولی خبری نشد. تا ده دقیقه‌ی دیگه باز هم خبری نشد و آخرش مجبور شد از اتاق بیرون بره تا بتونه پیداش کنه.

راهرو ساکت و تاریک بود. صدای خش خش دستهای جونیور رو از اتاق لوهان میشنید اما نمیتونست در اون اتاق رو باز کنه.

به اتاق خودش که رسید در رو باز کرد و داخل شد. چانیول روی تخت اون افتاده و بیهوش بود. چند تا بطری خالی مشروب پایین تخت به چشم میخورد و با نزدیک شدن بهش میتونست بوی شدید الکل رو حس کنه.

The tormentor[Completed]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora