annoying

33 5 3
                                    


- اه... ساعت چنده از دارو هات نگذره..

*+نگاهی به ساعت میکنم و خودمو میکشم سمتش و کنارش میشینم *

+ نه مونده هنوز.. ارباب..

*- دستی به چشمام میکشم*

-هوم.. دیگه چیه..

+میگم.. چیزی دوست داری.. مثلا تفریح خاصی یا مار خاصی..

*- نگاهش میکنم *

- چرا میپرسی..

+ میخوام بدونم...

*- سرمو به پشتی پشت سرم تکیه دادم و به سقف نگاه کردم.. چندان اهمیتی نداشت که بدونه*

- خب از بین ساز هایی که دوست داشتم یاد بگیرم.. یواشکی گیتار یاد گرفتم.. البته پیانو هم دوست داشتم ولی خب.. چون یجورایی اجبار بود زده شدم..

+اوه.. گیتار بلدی؟؟ خیلی خوبه... تفریح خاصی هست که دوستش داشته باشی؟

- اوهوم بلدم... تفریح.. کمپینگو دوست دارم..

+ پس.. یبار با هم بریم..

*- اهی کشیدم*
-  با تو؟

*+ تند تند سرمو تکون میدم *
+ اره.. به نظرم خوش میگذره

*- شونه ای بالا انداختم*
- ایده ای ندارم..

*+میخندم*
+ بیا سنگ کاغذ قیچی.. اگه من بردم میریم.. اگه تو بردی نمیریم

*- نفس عمیقی کشیدم و صاف نشستم.. دستمو بردم پشتم و منتظر نگاهش کردم*

+سنگ.. کاغذ.. قیچی..

*- با اخرین کلمه اش سنگ اوردم پایین ولی با دیدن دست اون که کاغذ بود اخمی کردم *

- هممم.. سه تایی باید بریم..

+باشه
*+دستمو بردم پشتم و دوباره میارم که اون قیچی میاره من کاغذ.. اما برای دست سوم من دوباره کاغذ اوردم و اون سنگ دستامو میگیرم بالا*

+ مننن بردممم

*- سری تکون دادم *
- همم اره.. بردی..

+ پس میریم مگه نه..

*- لم دادم و نگاهمو ازش گرفتم.. یادش نمیمونه که*
- اره میریم.. بعدا

+ باشه پس.. منتظر اون روز میمونم..

*- نیم نگاهی بهش کردم *
- صبح گفتی ازم متنفری.. حالا میگی منتظر روزی که بریم کمپینگ میمونی.. با خودت چند چندی..

+خب اونو که از ته دلم نگفتم..

- که اینطور.. مهم نیست پاشو داروهاتو بخور منم میگم انجی دمنوشتو بیاره

*+ دستشو میگیرم.. دستش خیلی بزرگ بود گرم بود.. دو برابر دستای من بود*

+ ممنون که باهام بازی کردی

White RoseWhere stories live. Discover now