*+بلند میشم..موهامو سشوار میکشم و همون پایین و شل میبندم چون سرم درد میکرد مرطوب کننده میزنم.. گونه ام هنوز قرمز بود..یه سرهمی تدی شیری که جلوش زیپ میخورد میپوشم جورابای سفیدمو پام میکنم..اری رو از قفس میارم بیرون یکم باهاش حرف میزنم و میبوسمش..براش غذا میریزم.. و میرم سمت اتاقش..همون لحظه هپی از اتاقش اومد بیرون..نارحت بود..حتما ارباب به خاطر من دعواش کرده.. اهی میکشم و چند ضربه به در میزنم **- ته سیگارمو انداختم روی زمین*
- چیههه*+ سرمو میبرم داخل *
+ ارباب..*- برگشتم و نفسمو فوت کردم *
- بیا..*+ میرم سمتش و نگاهش میکنم*
*- اهی کشیدم و سعی کردم اروم باشم*
- بهتری؟ خوبی الان؟*+ سرمو تکون میدم *
+ خوبم..*- سری تکون دادم و شروع کردم به باز کردن دکمه های پیرهنم *
- خوبه..خوبه.. اگه میخوای زودتر برو..برای شام*+ میرم کنار جیم میشینم که سرشو میاره بالا..میبوسمش*
+ با هم بریم..
*- رفتم سمت اتاق لباسام..لباسمو دراوردم و یه تیشرت نازک و شلوار پوشیدم..هنوزم کنار جیم نشسته بود و اروم با هم بازی میکردن..سمتشون رفتم و جیم و بوسیدم..*
- خیلی خب..بریم..
*+ بلند میشم و پشت سرش راه میفتم..و
میریم پایین..پشت میز میشینم..یکم صندلیمو بهش نزدیک تر میکنم و نگاهش میکنم *
+ ارباب..*- گیلاسمو پر کردم و نگاهی به بشقابم انداختم.. اینا چیه دیگه *
- بله..+ میشه یه مدت تو خونه درس بخونم؟
*- برگشتم سمتش*
- توو خونه؟ میترسی؟*+ سرمو تکون میدم *
+ا..اره*- اهی کشیدم *
- اون نمیتونه بیاد تو مدرسه..چند وقت دیگه امتحانات اخر ساله..ممکنه دچار مشکل بشی..+اگه..اگه توو راه..تعقیبم کنه چی.. اگه.. توو جاده..
*- یکم نگاهش کردم.. خیلی ترسیده بود..حق داشت*
- باشه..بمون تو خونه..تو درسا کمکت میکنم..+ ممنون..
*+چنگالمو برمیدارم و یکم از اون پاستا میخورم**- نگاهی به اون سبزیجات انداختم..با حرص اون فلفل و انداختم روی میز*
- کربن میخوای به خورد من بدی؟؟؟ این چه طرز اشپزی کردنه.. همش سوخته..
*- طبق معمول که گند میزد یه مشت چرت و پرت و بهونه بهم تحویل داد و بعدشم معذرت خواهی کرد..همه ی اون. سبزیجاتو ریختم تو یه بشقاب دیگه و یکم از پاستام خوردم.. بوی اونا رو گرفته بود بازم خوب بود..
با حس گرفتگی اخمی کردم و دستمو روی کتفم گذاشتم..نگاهی به اون دختره کردم که اخر همه ایستاده بود..یه بار بازومو ماساژ داده بود خوب بود*
YOU ARE READING
White Rose
Fanfictionعمارت استارک فراموش نمیشه... ارباب فراموش نمیشه... تونی فراموش نمیشه... اون اسمونی که تیرگی شده طبیعتش فراموش نمیشه... اون اتاقا که هر کدوم یاداور یه خاطر بودن... یه درد... هر بار مرگ... فراموش نمیشه... هیچوقت... عمارت استارک کنج قلب و ذهن من جا خ...