— Part 18 —
_هی اگه کسی بفهمه اینجایی بیچاره میشی!
درحالی که پاهایش را از لایه نرده های بالکن بیرون انداخته بود به سمته صدا برگشت.
_ دقیقا چی باید صدات کنم؟
+حرفو عوض نکن برو تو تا کسی نیومده
_خب بگو اول بعد میرم. لاقعال بگو چرا برای کار اینجا اومدی؟
+هی دختر دردسر درست نکن پاشو برو.
دستش را در جیبه سوییشرت طوسی اش کرد و mp3 پلیر رو همراه با هنزفری دراود. سمته پسرک گرفت.
_بیا خیلی اهنگای قشنگی داشت.
+پیشت باشه.
_جدی؟
+اره.
پرستار جلو اومد بقله ملیسا نشست و پاهایش را از نرده ها رد کرد.
_ تو که هیچی راجبه خودت نمیگی . . .
+ پس بیا راجبه یه چیزی جز من حرف بزنیم.
_ مثلا؟
+آرزوت چیه؟
سوالش خیلی ناگهانی بود. ملیسا سکوت کرد و کمی بعد گفت
_ آرزو؟ . . . فکر کنم آرزو ندارم . . .
+مگه میشه؟
_ میدونی آرزو یعنی چیزی که رویا شو داشته باشی قرار نباشه هیچ وقت بهش برسی در غیر اینصورت میشه هدف!
کمی با انگشت هایش بازی کرد و ادامه داد
_ سعی میکنم به چیزایی که قرار نیست به دستشون بیارم فکر نکنم.
پرستار سعی کرد ملیسا را از آن جو خارج کند.
_اونو بده ببینم
و بعد به جیب ملیسا اشاره کرد ملیسا هم mp3 پلیر را در دست پرستار گذاشت. یکی از سر های هنزفری را در گوش خود گذاشت مشغول عقب و جلو کردنه آهنگ ها شد. وقتی به اهنگ مورد نظرش رسید سمته دیگر هنزفری را در گوش ملیسا گذاشت. آرامشه خاصی تو آهنگ وجود داشت. ملیسا سرش را روی شانه ی پسره پرستار گذاشت.
_ فقط بگو اسمت چیه که لاقعال خواستم . . .
+خواستی چی؟ ببین اصلا اسم من به کارت نمیاد
_ هی این بی انصافیه تو اسمه من که هیچ تمامه پروندمو میدونی من فقط یه اسم میخوام.
+خیلی خب عصبانی نشو!
کمی سکوت کرد و گفت
+پیتر.
_ چرا اینجایی؟
+ خب دیگه فکر کنم بسه.
هنزفری را از گوشش درآورد و مچ دست ملیسا را گرفت و دنبال خودش کشاند.
_هی هی هی صبر کن. دستم!
پیتر ایستاد و دستش را کمی شل تر کرد.
+ خواهش میکنم بیا بریم.
_خیلی خب!
دنبالش راه افتاد. ملیسا هم نمیخواست دردسر درست شود فقط میخواست بیشتر راجب به آن پسره مرموز بداند.
YOU ARE READING
•|Psycho|•
Romance[COMPLETED] _ آرزو؟ . . . فکر کنم آرزو ندارم . . . +مگه میشه؟ _ میدونی آرزو یعنی چیزی که رویا شو داشته باشی قرار نباشه هیچ وقت بهش برسی در غیر اینصورت میشه هدف! کمی با انگشت هایش بازی کرد و ادامه داد _ سعی میکنم به چیزایی که قرار نیست به دستشون بیا...