— Part 44 —
کمی از چای داغ نوشید و لیوان را بر روی میز گذاشت. مگان کارته زرد رنگ که نوشته و آرمی به رنگ مشکی بر روی آن بود را از رو میز برداشت. ملیسا هنزفری را از گوش هایش درآورد و سمت مگان چرخید
_ پسش بده خواهشا!
مگان درحالی که به نوشته ی روی کارت نگاه دقیقی می انداخت گفت
_امممم این چیه؟ landor؟ دقیقا کارت با یه شرکت برند سازی چیه؟
+مگان!
_اهاان! این شرکت همون پسرس. اره؟
ملیسا سرش را به نشانه ی تائید تکان داد و بعد سرش را بر روی میز گذاشت.
_اون میخواد تورو استخدام کنه و تو هنوز اینجا نشستی!!
+چیکار کنم برم بگم باشه اومدم استخدام شم؟
_مگه خودش اینو نمیخواد! لاقعال بیا راجب شرکته سرچ کن.
ملیسا لپتابش را روشن کرد. کلمه ی لاندور را سرچ کرد. زیر لب نوشته های رو به رویش را خواند
_ مرکز فرماندهی: سن فرنسیسکو
مگان خواندن ملیسا را قطع کرد
_اینکه زده سن فرانسیسکو.
+مرکزه فرماندهیشه درست بخون! شعبه هاش توی . . .
کمی دقیق شد و خواند
_ سنگاپور و پاریس و شیکاگو . . . اووو چقدر زیاده! اینهاش نیویورکم اینجاست!
+اره دیدم
ملیسا به خواندن ادامه داد و مطلبی را که به او کمک میکرد دقیق تر بفهمد کار آن شرکت چیست را پیدا کرد
_خدمات ارائه شده!! معماری برند ، نام تجاری ، هویت برند ، نوآوری برند ، نامگذاری و هویت کلامی ، بسته بندی . . . آممم فکر کنم تا همینجاش کافیه!
مگان با چهره ای متعجب گفت
_هی ببین! یکی از مشتریاشون اپله. وای بی ام دبلیو؟
مگان تصمیم داشت بقیه ی مشتری های معروف را بخواند که ملیسا در لپتاب را بست.
_میگی چیکار کنم؟
+میگم همین الانم دیر شده پاشو برو اونجا مگه نمیگی گفته بهت یه پولی میده که بتونی خونه بخری. منتظر چی هستی؟
_نمیدونم این کار به من نمیاد! اخه من اونجا چیکار کنم؟
+فکر کنم باید براشون قهوه درست کنی.
و بلند خندید.
_ها ها ها بامزه!
ملیسا از جایش برخاست
_حالا بعدا راجبش تصمیم میگیرم. فعلا بیا بریم یه چیزی بخوریم من گشنمه!
+موافقم.
YOU ARE READING
•|Psycho|•
Romance[COMPLETED] _ آرزو؟ . . . فکر کنم آرزو ندارم . . . +مگه میشه؟ _ میدونی آرزو یعنی چیزی که رویا شو داشته باشی قرار نباشه هیچ وقت بهش برسی در غیر اینصورت میشه هدف! کمی با انگشت هایش بازی کرد و ادامه داد _ سعی میکنم به چیزایی که قرار نیست به دستشون بیا...