🎬 فصل اول 🎬

753 53 32
                                    

" ...خب خانم ها و آقایون ، همگی خوش اومدید...بفرمایید "

با اشاره تهیه کننده همه عوامل حاضر در سالن کنفرانس صندلی ها را عقب کشیدند و جایگزین
شدند جز یکی که خالی سرجا ماند. صندلی روبروی او با برچسب پشتش که اسم بازیگر نقش مقابل او رویش پرینت شده بود!

نگاهش را به عظمت میز بلند و تعداد قابل توجه افراد معروف دورش چرخاند.هیجان زده و عصبی
بود. دستانش سرد شده و نفسش سخت در میومد. بودن در این پروژه براش خیلی اهمیت داشت
کارهای قبلیش با اینکه شهرت کافی برای او بوجود آورده بودند ولی به اندازه این سریال مطرح نبودند.
بازی در مقابل چنین بازیگران ارزشمند با این کادر حرفه ای و سناریویی چنین قدرتمند برایش افتخار بزرگی بود.از پسش برمیومد یا نه نمیدونست!

همه هستن؟

کارگردان سر بلند کرد و نگاهی کوتاه از سر میز به افرادش انداخت و وقتی مطمئن شد جز یکی از دو بازیگر اصلی؛همه هستن رو به دستیارش کرد:

" زنگ بزن ببین اگر دیر میاد شروع کنیم... "

دستیار به سرعت موبایلش را در آورد تا تماس بگیرد. عده ای منتظر فهمیدن نتیجه به خانم دستیار خیره شده بودند و عده ای در سکوت پوشه هایی که جلوی هر کدام بود ورق میزدند و مطالعه میکردند.

"گوشیشو جواب نمیده! "

زن جوان موبایلش را روی میز گذاشت.

(چه مسخره!چطور میتونه به چنین جلسه ی مهمی بی احترامی کنه و اینهمه آدم سرشناس رو منتظر بذاره درحالیکه من یه ساعت هم زودتر اومدم!؟)

نمی تونست از پس حس بدی که نسبت به همبازی آینده اش داشت بربیاد.
فقط چند بار در مراسم اهدای جوایز روبرو شده بودند و در چشمش یک جوانک بی لیاقت و لوس بنظر اومده بود و شاید تنها دودلی که در مورد قبول یا رد این پروژه داشت بخاطر حضور دونگهه در آن بود.
نمیتونست منکر مهارت های بی نظیر و زیبایی دلنشین جوانک بشه ولی باز هم از اینکه هم سطح او و نقش بازیگر مقابلش باشه ناراضی بود.

" خب بچه ها! فکر کنم همتون با پروژه آشنایی دارید..."

کارگردان کلید صحبت و زد:

" طی کنفرانس های خصوصی قبلی ،تا جایی که ممکن بود سعی کردیم به همه جوانب کار و شرایط و روند پروژه اشاره کنیم بازم اگر کسی سوالی داره بپرسه تا جلسه رو شروع کنیم..."

حرفش تمام نشده در سالن باز شد و شخصی نفس بریده داخل پرید : " آخ آخ شرمنده...میدونید که! ترافیک !"

همه ی نگاها به سمت در چر خید و بازیگر جوان دستها را به علامت تسلیم بلند کرد:

"دیر که نکردم نه؟"

کارگردان لبخند زد:

" نه!کاملاً به موقع!"

از عکس العمل مثبت کارگردان و شاداب شدن چهره ی باقی افراد دور میز لجش گرفت!
اون و دونگهه همسن بودند و بله شاید دونگهه زودتر از او بازیگری را شروع کرده بود ولی تنها شانسش نقش گرفتن در پروژه های بهتر بود وگرنه مطمئن بود نه به اندازه ی او استعداد کافی داشت نه زیبایی !!!

Insanity Play<ᶠᵘˡˡ>Where stories live. Discover now