Destiny سرنوشت
Zhan top, Historical, Omegaverse, M-preg,
Romance, Smut, Drama
ییبو پسر تاجری که برای یه سفر تجاری به درخواست پدرش مجبور میشه به قصر بره...
قراره به زودی هیت بشه و چی میشه اگه توی راه با گروهی از آلفاهای راهزن رو به رو بشه... چه اتف...
Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.
خورشید چشم گشوده و گیسوان طلایی رنگ خود را بر سر جهانیان شانه زده بود. در همان حوالی پیکی به ملک تجاری وانگ آمده و نزد وانگچن رفت.
_جیشانگ براتون پیغامی فرستادن.
وانگچن پس از اندکی مکث، نامه را از دستانش گرفته و شروع به خواندن کرد. لحظهای بعد نگاهش را به پیک داده و لب گشود:
+بهشون اطلاع بده دعوتشون رو میپذیرم.
پیک سر خم کرد و از آن مکان خارج شد. وانگ نفسش را به بیرون منتقل نمود. از روی صندلی برخاسته و به طرف در رفت. در همان زمان رو به یک ندیمه گفت:
+به ییبو بگو برای ضیافت فردا آماده بشه.
ندیمه اطاعت کرده و به سوی اقامتگاه ییبو حرکت کرد. امگا با ابروانی در هم مشغول تیراندازی بود. میخواست هر چیز که شب گذشته از پدرش شنیده بود را به باد فراموشی بسپارد اما مگر میشد؟ مگر میتوانست؟ مگر آنقدر توانایی داشت که آن گذشته تلخ را از یاد برده و به حالت قبل باز گردد؟
یازدهمین تیر از آن فاصله زیاد درست در قلب عروسک چوبی فرو رفت. ییبو با یک دستش عرقی که بر روی پیشانی جای گرفته بود را زدود و سپس پارچه مشکی رنگ سر آستینهایش را سفت کرده و تیری دیگر برداشت. ندیمه به آنجا رسید.
_ارباب جوان!
ییبو که برای تیر اندازی مجدد حاضر شده بود، با شنیدن صدای ندیمه دستانش را پایین آورده به سمتش چرخید.
+موضوع چیه؟
_ارباب گفتن بهتون اطلاع بدم برای ضیافت فردا حاضر بشید.
اخم بار دیگر اما این بار از سر تعجب بر پیشانی ییبو نقش بست. تیر و کمان را گوشهای گذاشته و مقابل ندیمه ایستاد.
+ضیافت؟
_بله در عمارت شانگ.
ملک شانگ مکانی بود که ییبو اغلب به واسطه پدرش به آنجا سر میزد چرا که رئیس ملک از بهترین دوستان پدرش بود و خود گاهی با پسر رئیس گرم میگرفت. سری تکان داد. دعوت شدن به آنجا چیز عجیبی نبود.
ندیمه مکان تیر اندازی را ترک نمود و ییبو به خارج از ملک راهی شد. گمان میبرد رفتن به کنار رودخانهای که زمانی جان برای آرام شدن او را به آنجا برده بود و یادآوری آن روز، میتواند کمی از آشفتگی ذهنیاش بکاهد.