Chapter 72

161 61 11
                                    

طبیب به سرعت خودش را به اقامتگاه ارباب زاده جوان رساند و همراه با دستیارش و لینگ وارد شد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

طبیب به سرعت خودش را به اقامتگاه ارباب زاده جوان رساند و همراه با دستیارش و لینگ وارد شد.
وانگ‌چن سریعا از کنار تخت برخاست.

+طبیب….. طبیب پسرم……

آلفای مسن لرزش دستانش را به وضوح احساس می‌نمود و این به اضطرابش می‌افزود.
طبیب ارباب ملک را کنار زد. دستش را بر روی پیشانی امگای جوان قرار داده از شدت داغ بودنش نگران بلافاصله دستش را کشید و رو به دستیارش غرید:

_شدیداً تب کرده! همین الان برام یه تشت پر از آب خنک و پارچه بیار. عجله کن!

دستیار به سرعت از اتاق خارج شد. طبیب به طرف جسم خفته و ناخوش احوال امگای جوان چرخیده از مابین لوازماتش شیشه‌ای کوچک حاوی دارو بیرون آورده لبه شیشه را بر روی لبهای خشک و بی‌رنگ ییبو قرار داد و مقداری از دارو را به وی خورانید.

لینگ با دیدگانی پر شده از اشک ارباب جوانش را می‌نگریست و در دل دعا می‌نمود احوال امگا مجدد به سه ماه پیش بازنگشته وخیم تر نشود.
وانگ‌چن آشفته حال قدمی جلو برداشته دست طبیب مسن را سفت چسبید.

_طبیب….. چی شد؟ پسرم….. پسرم…….

همان لحظه دستیار طبیب همراه با تشت و دستمالی پارچه‌ای وارد اتاق شد. 
طبیب به سرعت دستش را از دست وانگ‌چن بیرون کشیده تشت را از دستیارش قاپید و شروع به خیس کردن پارچه نمود.

+تبش خیلی بالاست! امیدوارم با دارویی که بهش دادم و خنک نگه داشتن بدنش حالش بدتر نشه.

ارباب ملک احساس سرگیجه شدیدی را در سرش حس نموده نامتعادل دو قدم به عقب برداشت و کم مانده بود بر زمین بیفتد که لینگ به سرعت به طرفش شتافته او را نگه داشت. خاطرات نفرین شده سه ماه گذشته داشت در مقابل دیدگانش جان می‌گرفت و نفسش را از ترس می‌برید.
طبیب مضطرب و پریشان رو به دستیارش دستور داد:

+زود باش تا من دست و صورتش رو خیس می‌کنم برو پایین تخت پاهاش رو خنک نگه دار!

دستیار اطاعت کرده سریعا تکه پارچه سفید دیگری برداشت و پس از آنکه آن را در آب خنک چلانید، به سمت پایین تخت و پاهای امگای جوان شتافت. 

دقایقی طولانی مدت در مقابل دیدگان پر اشک ارباب ملک و لینگ سپری شد.
وانگ‌چن نمی‌فهمید برای چه باید فرزندش آنقدر سختی می‌کشید. مصیبت هایی که سرنوشت بر سرشان می‌بارید چه دلیلی داشت؟ مدرکی در اختیار داشت برای اثبات گناهان امگای جوان؟ مدرکی داشت برای اثبات دلیل دردهایی که به جان و روحش می‌نشاند؟ 
دیگر قصد داشت تا کجا پیش برود؟ 
بیشتر از این؟ 
دشوارتر از این؟؟ 

𝙙𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 (Completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora